کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیلبان
/pilbān/
معنی
۱. نگهبان پیل.
۲. کسی که بر پشت پیل مینشیند و پیل را میراند: ◻︎ دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانهای در خورد پیل (سعدی: ۱۸۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلبان
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) = فیلبان : آن که از پیل مراقبت کند، نگهبان فیل .
-
پیلبان
لغتنامه دهخدا
پیلبان . (اِ مرکب ، ص مرکب ) فیلبان . فیال . (دهار). آنکه بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند. (منتهی الارب ). نگهبان فیل . آنکه تعهد فیل کند. آنکه خدمت فیل کند. آنکه تیمار او دارد : چو خرطومهاشان بر آتش گرفت بماندند از آن پیلبانان شگفت . فردوسی .از...
-
پیلبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹پیلوان، فیلبان› [قدیمی] pilbān ۱. نگهبان پیل.۲. کسی که بر پشت پیل مینشیند و پیل را میراند: ◻︎ دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانهای در خورد پیل (سعدی: ۱۸۴).
-
جستوجو در متن
-
پیلبانی
لغتنامه دهخدا
پیلبانی . (حامص مرکب ) عمل پیلبان . شغل پیلبان .
-
فیلبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] filbān = پیلبان
-
پیلوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pilvān = پیلبان
-
پیلوان
لغتنامه دهخدا
پیلوان . [ ل ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به پیلبان شود.
-
فیلبانی
لغتنامه دهخدا
فیلبانی . (حامص مرکب ) پیلبانی . (فرهنگ فارسی معین ). عمل و شغل پیلبان . پیلبانی .
-
فیلدار
لغتنامه دهخدا
فیلدار. (نف مرکب ) پیل دار. (فرهنگ فارسی معین ). پیلبان . فیلبان . نگهبان فیل یا صاحب فیل .
-
فیلوان
لغتنامه دهخدا
فیلوان . [ فیل ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلوان . (فرهنگ فارسی معین ). نگاهبان فیلان . فیلبان . پیلبان .
-
فیال
لغتنامه دهخدا
فیال . [ ف َی ْ یا ] (خ ص ) صاحب فیل و پیلبان . (منتهی الارب ) : فیالان سلطان بر پی آن فیلان برفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
جامه در نیل زدن
لغتنامه دهخدا
جامه در نیل زدن . [ م َ / م ِ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تعزیت و ماتم داشتن . (برهان ) (آنندراج ) : چو هندی زنم بر سر زند پیل زند پیلبان جامه در خم نیل .نظامی (از آنندراج ).رجوع به جامه در نیل کشیدن شود.
-
فوجدار
لغتنامه دهخدا
فوجدار. [ ف َ / فُو ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) فوج دارنده . فرمانده و رئیس فوج . (فرهنگ فارسی معین ) : که بیرون کند صدر را زین دیارکه از لشکر جهل شدفوجدار. ملا طغرا.|| حاکم بیرون شهر. مقابل کوتوال که درون شهر است . || فیلبان . پیلبان . (فرهنگ فارسی معین ...
-
فیلبان
لغتنامه دهخدا
فیلبان .(ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلبان . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه از پیل مراقبت و نگهداری می کند، یا آنکه بر فیل سوار شود و با کجک بر سرش کوبد و او را براند. نگهبان فیل . پیلوان . فیلوان . فیال : فیل خوابی بیند و فیلبان خوابی ؛ هر کسی به فکر خودش است . ...