فوجدار. [ ف َ / فُو ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) فوج دارنده . فرمانده و رئیس فوج . (فرهنگ فارسی معین ) :
که بیرون کند صدر را زین دیار
که از لشکر جهل شدفوجدار.
|| حاکم بیرون شهر. مقابل کوتوال که درون شهر است . || فیلبان . پیلبان . (فرهنگ فارسی معین ).
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوجدار. [ ف َ / فُو ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) فوج دارنده . فرمانده و رئیس فوج . (فرهنگ فارسی معین ) :
که بیرون کند صدر را زین دیار
که از لشکر جهل شدفوجدار.