کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشیار
/pišyār/
معنی
۱. پیشکار.
۲. خدمتکار؛ مزدور.
۳. شاگرد.
۴. مددکار؛ معاون: ◻︎ بختودولت چو پیشکار تواند / نصرتوفتح پیشیار تو باد (رودکی: ۵۲۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
aide
-
جستوجوی دقیق
-
پیشیار
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - شاش ، ادرار. 2 - شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند؛ قاروره .
-
پیشیار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - پیشکار، معاون . 2 - خدمتکار، شاگرد.
-
پیشیار
لغتنامه دهخدا
پیشیار. [ ش ْ ] (اِ مرکب ) شاش . بول . پیشاب : زحل دلالت کند بر رودگانی و پیشیار و پلیدی . (التفهیم ، ابوریحان ).از نهیب تو شیر گردون راآب ناخورده پیشیار گرفت . انوری . || قاروه ٔ بیمار را گویند که پزشک را بنمایند. شیشه . دلیل . قاروره ٔ بیمار را گوی...
-
پیشیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pišyār ۱. پیشکار.۲. خدمتکار؛ مزدور.۳. شاگرد.۴. مددکار؛ معاون: ◻︎ بختودولت چو پیشکار تواند / نصرتوفتح پیشیار تو باد (رودکی: ۵۲۱).
-
پیشیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)] ‹پیشار› [قدیمی] pišyār ۱. = پیشاب۲. قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند: ◻︎ بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۷).
-
جستوجو در متن
-
پیسیار
لغتنامه دهخدا
پیسیار. (اِ) بیسیار. سرشک . قاروره . تفسره . آب . دلیل . پیشیار : برروی پزشک زن میندیش چون گشت درست پیسیارت .
-
پیشاب
لغتنامه دهخدا
پیشاب . (اِ مرکب ) بول . شاش . زهراب . شاش کوچک .پیشیار. گمیز. (برهان ). || مقابل پس آب .
-
پیشار
لغتنامه دهخدا
پیشار. (اِ مرکب ) بمعنی پیشاب آدمی است عموماً و قاروره ٔ بیمار خصوصاً که پیش طبیب آرند. (آنندراج ). ادرار. بول . قاروره . پیشیار. تفسره : پزشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه . فردوسی .رجوع به پیشیار شود.
-
بیسیار
لغتنامه دهخدا
بیسیار. (اِ) ظاهراً مصحف پیشیار است . قاروره ٔ بیمار. (فرهنگ جهانگیری ). پیسیار. سرشگ . قاروره . تفسره . دلیل . پیشاب . آب بیمار. بول . شاش . (یادداشت مؤلف ) : بر روی پزشک زن میندیش چون بود درست بیسیارت . رودکی .و رجوع به پیشیار شود.
-
پیشکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) piškār ۱. کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند.۲. ناظر و مباشر مخصوص؛ پیشیار.۳. (کشاورزی) چاهی که از آنجا شروع به لایروبی میکنند؛ چاههای آخر قنات.۴. [منسوخ] رئیس دارایی استان.۵. [قدیمی] کسی که زیردست شاطر کار میکند و...
-
چو
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [مخففِ چون] čo ۱. از آنجا که؛ وقتیکه: ◻︎ بخت و دولت چو پیشکار توانَد / نصرت و فتح پیشیار تو باد (رودکی۱: ۷۴).۲. چنانکه؛ همانگونه که: ◻︎ بسوزم بر او تیرهجان پدرش / چو کاووس را سوخت او بر پسرش (فردوسی: ۴/۲۰۶).۳. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ:...
-
اند
لغتنامه دهخدا
اند. [ -َ ند ] (ضمیر) ضمیر سوم شخص جمع. (حاشیه برهان قاطع چ معین ). سوم شخص جمع ضمیر فعلی و چون ملحق بفعل شود الف آنراساقط و بجایش فتحه ایراد کنند مانند کنند و خورند وروند و نمایند. (از ناظم الاطباء). نون و دال ابجد در آخر اسما و صفات و افعال فایده ٔ...
-
قاروره
لغتنامه دهخدا
قاروره . [ رو رَ ] (ع اِ) شیشه . (ترجمان عادل بن علی ). قرابه . پیاله . (دهار). || آنچه در آن می و مانند آن باشد عموماً. (منتهی الارب ). ظرفی که در آن می و سرکه وآبلیمو و آب غوره و مانند آن کنند عموماً. || یا ظرفی از شیشه خصوصاً. (منتهی الارب ). ج ، ...
-
اجیر
لغتنامه دهخدا
اجیر. [ اَ ] (ع ص ، اِ) مزدور. (غیاث ) (مؤید). پیشیار. مزدبگیر. شخصی که انجام عملی را متعهد میشود در برابر مزدی .- اجیر خاص ؛ اجیری که متعهد میشود عملی را شخصاً در مدت معین انجام دهد. اجیر خاص حق ندارد که برای شخص دیگری غیر از مستأجر عملی را انجام...