کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشدستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشدستی
معنی
( ~.) (اِمر.) ظرفی کوچک تر از بشقاب غذاخوری که هنگام غذا یا خوردن میوه کنار دست مهمان می گذارند.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
تقدم، سبقت، سبقتجویی
دیکشنری
anticipation, preemption
-
جستوجوی دقیق
-
پیشدستی
واژگان مترادف و متضاد
تقدم، سبقت، سبقتجویی
-
پیشدستی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) ظرفی کوچک تر از بشقاب غذاخوری که هنگام غذا یا خوردن میوه کنار دست مهمان می گذارند.
-
پیشدستی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) در کاری بر کسی پیشی گرفتن .
-
پیشدستی
لغتنامه دهخدا
پیشدستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) سبقت جویی بر کسی در کاری . پیشی گرفتن بر کسی یا چیزی . زودتر اقدام کردن در کاری از دیگری . سبقت . تبادر. مبادرت . مسابقه . (زمخشری ) (دهار). سبقت نمودن . (غیاث ). فرط. (دهار) : چنین داد پاسخ که دانی درست که از ما نبد پیش...
-
پیشدستی
دیکشنری فارسی به عربی
توقع
-
پیشدستی
لهجه و گویش تهرانی
بشقاب
-
واژههای مشابه
-
پیشدستی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشدستی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبادر. مبادرت کردن . سبقت جستن . پیشی گرفتن . سبقت گرفتن . تقدم جستن . بوص . اقدام . (از منتهی الارب ) : سپاه اسلام از پیلان فرار همی کردند و کسی پیشدستی همی نکرد، چون مهلب چنان دید پیشدستی کرد و پیش زنده پیل ا...
-
پیشدستی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
توقع
-
واژههای همآوا
-
پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pišdasti ۱. دست دراز کردن برای انجام دادن کاری.۲. گرفتن چیزی پیش از دیگران.۳. در کاری بر کسی پیشی گرفتن: ◻︎ تو پیروزی ار پیشدستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی: ۷/۲۱۱).۴. (اسم، صفت نسبی) بشقاب سر سفره؛ بشقاب خالی که در سر ...
-
جستوجو در متن
-
premodifying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشدستی کردن
-
prestandardization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشدستی
-
predivert
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشدستی