کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیران ویسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیران ویسه
لغتنامه دهخدا
پیران ویسه . [ ن ِ س َ ] (اِخ ) پیران . سردار افراسیاب تورانی . رجوع به پیران شود.
-
واژههای مشابه
-
پیران سال
لغتنامه دهخدا
پیران سال . (اِ مرکب ، ق مرکب ) ایام پیری . روزگار پیری . گاه پیری : گفت کاندیشه نیستت ز وبال که نهی تهمتم به پیران سال . ناصرخسرو.دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم با جوانی نظر افتاد بپیران سالم .حسن دهلوی .
-
پیران سر
لغتنامه دهخدا
پیران سر. [ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) پیرانه سر. ایام پیری . سر پیری . بروزگار کهنسالی : بار خدا بعبدلی را چه بودکزپس پیران سر دیوانه شد. معروفی بلخی .ببینی کزین بی هنر دخترم چه رسوایی آمد به پیران سرم . فردوسی .همی گفت کاندر جهان کس ندیدبه پیران سر ...
-
پیران شاه
لغتنامه دهخدا
پیران شاه . (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ایزه . کوهستانی ، گرمسیر. دارای 165 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آنجا گندم و جو. شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پیران گشنسپ
لغتنامه دهخدا
پیران گشنسپ . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) نام مردی از مردم ری . از اعضاء خانواه ٔ معروف مهران بعهد ساسانیان . وی مرزبان گرزان واران و فرمانده چندین هزار سوار بود. (ترجمه ٔایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 126 و حاشیه ٔ ص 159).
-
چشمه پیران
لغتنامه دهخدا
چشمه پیران . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که فعلاً مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
پیران سال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pirānsāl زمان پیری؛ روزگار پیری: ◻︎ گفت کاندیشه نیستت ز وبال / که نهی تهمتم به پیرانسال (ناصرخسرو: لغتنامه: پیرانسال).
-
پیران سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیرانهسر› [قدیمی] pirānsar روزگار پیری؛ سر پیری: ◻︎ به پیرانسر اکنون برآوردگاه / بگردیم یک با دگر بیسپاه (فردوسی: ۴/۱۱۵).
-
جستوجو در متن
-
ویسه
لغتنامه دهخدا
ویسه . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) نام پدر پیران سرلشکر افراسیاب . (برهان ) (آنندراج ).
-
نستیهن
واژهنامه آزاد
از اسامی شاهنامه،نستیهن برادر پیران ویسه است
-
نستهن
فرهنگ نامها
(تلفظ: nastahan) (در اعلام) پهلوان تورانی ، پسر ویسه و برادر پیران .
-
کروخان
لغتنامه دهخدا
کروخان . [ ک ُ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اما ولف در فهرست شاهنامه نوشته نام پهلوان تورانی که پسر ویسه بود. (فهرست ولف ) : یکی نامور ترک را کرد یادسپهبد کروخان ویسه نژاد. فردوسی .رجوع به کروت شود.
-
کروت
لغتنامه دهخدا
کروت . [ ک ُ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کروخان شود.