کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پنچه
/ponče/
معنی
۱. پیشانی؛ ناصیه.
۲. موهای پیش سر: ◻︎ به تیغ طره ببرد ز پنجهٴ خاتون / به گرز پست کند تاج بر سر چیپال (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنچه
فرهنگ فارسی معین
(پُ چِ) (اِ.) = پنجه . بنجه : 1 - پیشانی ، ناصیه . 2 - موهای جلوی سر، طره .
-
پنچه
لغتنامه دهخدا
پنچه . [ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) پنجه . بنجه . پیشانی .
-
پنچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجه، بنجه› [قدیمی] ponče ۱. پیشانی؛ ناصیه.۲. موهای پیش سر: ◻︎ به تیغ طره ببرد ز پنجهٴ خاتون / به گرز پست کند تاج بر سر چیپال (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۰).
-
واژههای مشابه
-
پنچه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) پیشانی بند، عصابه .
-
شش پنچه
لغتنامه دهخدا
شش پنچه . [ ش َ / ش ِ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) شش پنجه . (ناظم الاطباء). رجوع به شش پنجه شود.
-
پنچه بند
لغتنامه دهخدا
پنچه بند. [ پ ُ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) پنجه بند. پیشانی بند. عصابه .
-
پنچه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pančeband ۱. پیشانیبند.۲. پارچهای که زنان پیش سر میبندند.
-
جستوجو در متن
-
بنجه
فرهنگ فارسی معین
(بُ جِ یا جَ) (اِ.) = پنجه . پنچه : پیشانی ، ناصیه .
-
تکفیت
لغتنامه دهخدا
تکفیت . [ ت َ ] (ع مص ) فراز گرفتن چیزی را و به پنچه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراهم آمدن . (از اقرب الموارد).
-
بداغ
لغتنامه دهخدا
بداغ . [ ب ُ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ بداغها که برگهایش پنچه ای و گلهایش سفیدرنگند. آرایش گل آنها خوشه ای است و بنحوی است که یک گلوله ٔ درشت سفیدرنگ از گلها بوجود می آورند. افلوع . بوداغ . (فرهنگ فارسی معین ذیل گل ). یکی از انواع زیندار و درختچه ای...
-
سیخک
لغتنامه دهخدا
سیخک . [ خ َ ] (اِ مصغر) مصغر سیخ . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || چهار قطعه ٔ گوشت که در سیخ کشیده کباب کنند. (برهان ). قسمی از کباب که گوشت را ریزه کنند وبر سیخهای کوچک چوبین کشند و بر روی تابه و سنگ بریان کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : شرح س...
-
مشک
لغتنامه دهخدا
مشک . [ م ُ / م ِ ] (اِ) ... ناف آهوی خطائی است و عربان مسک خوانند. (برهان ). فارسی به کسر میم و اهل ماوراءالنهر بضم میم خوانند و عرب مِسک بجای شین ، سین دانند و مشک بر چهار قسم خواهد بود اول را ترکی نامند از حیوانی شبیه به آهوی چینی بطریق حیض یا بوا...