کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پناهیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پناهیدن
/panāhidan/
معنی
۱. پناه بردن؛ پناهنده شدن: ◻︎ بر که پناهیم تویی بینظیر / در که گریزیم تویی دستگیر (نظامی۱: ۷)، ◻︎ بدید از بد و نیک آزار اوی / به یزدان پناهید در کار اوی (فردوسی: ۲/۲۰۷)، ◻︎ از آن کسی که شان خواند از جای خویش / به یزدان پناهید و رفتند پیش (فردوسی: ۵/۵۰۶).
۲. زنهار خواستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پناهیدن
لغتنامه دهخدا
پناهیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پناه بردن . پناه کردن . اندخسیدن . پناه جستن . عوذ.لوذ. التجاء. ملتجی شدن . حمایت خواستن : به یزدان پناهد بروز نبردنخواهد بجنگ اندرون آب سرد. فردوسی .به یزدان پناهید ازو جست بخت بدان تا بیاراید آن نو درخت . فردوسی .شما تیغه...
-
پناهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] panāhidan ۱. پناه بردن؛ پناهنده شدن: ◻︎ بر که پناهیم تویی بینظیر / در که گریزیم تویی دستگیر (نظامی۱: ۷)، ◻︎ بدید از بد و نیک آزار اوی / به یزدان پناهید در کار اوی (فردوسی: ۲/۲۰۷)، ◻︎ از آن کسی که شان خواند از جای خویش / به یزدان...
-
جستوجو در متن
-
پناهیدنی
لغتنامه دهخدا
پناهیدنی . [ پ َدَ ] (ص لیاقت ) قابل پناهیدن . که پناهیدن را سزد.
-
اکتناف
فرهنگ واژههای سره
پناه گیری، پناهیدن
-
پناهنده شدن
لغتنامه دهخدا
پناهنده شدن . [ پ َ هََ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پناهیدن . پناه بردن . التجاء.
-
پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: panāh] panāh ۱. حامی؛ پشتیبان: ◻︎ اندر پناه خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و «پناه» تو (فرخی: ۳۴۰).٢. (اسم) امان؛ زنهار: ◻︎ اندر «پناه» خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و پناه تو (فرخی: ۳۴۰).٣.(اسم) حمایت.۴. (اسم) پن...
-
پناه آوردن
لغتنامه دهخدا
پناه آوردن . [ پ َ وَ دَ ](مص مرکب ) پناهیدن . التجاء. ملتجی شدن : بیش از این از من نمی آید که آوردم پناه از تف دوزخ بخاک آستان این جناب . مفید بلخی .تَعَفﱡق ؛ پناه آوردن بکسی . (منتهی الارب ).
-
پناه جستن
لغتنامه دهخدا
پناه جستن . [ پ َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) (پناه بردن و پناه خواستن ) پناهیدن . عوذ. استعاذه . استظلال : فَزَع َ الیه ؛ پناه جست . عقل ؛ پناه جستن بکسی . عقول ؛ پناه جستن بکسی . (منتهی الارب ).
-
پناه بردن
لغتنامه دهخدا
پناه بردن . [ پ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پناهیدن . اندخسیدن . ملتجی شدن . در حمایت کسی درآمدن . زنهار خواستن . التجاء. عوذ. عیاذ. اعاذه . استعاذه . تعوّذ. مَعاذ. مَعاذّه . ضبی . ضبو. لوذ. اهداف . (منتهی الارب ). ارز : چو بردم به دادار گیهان پناه بدل شاد...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن الخطیر، ابی سعید مهذب بن مینا، ابن زکریابن ابی قدامةبن ابی ملیح مماتی المصری النصرانی الکاتب الشاعر. مکنی به ابی المکارم و معروف به قاضی اسعد. او در دیار مصریة ناظر دواوین بود و صاحب فضائلی است و مصنفات عدیده دارد، از جمله...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل علوم و تک...
-
اردشیر اول
لغتنامه دهخدا
اردشیر اول . [ اَ دَ / دِ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) هخامنشی . نام این شاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های شاهان هخامنشی - اَرت َ خْشَثْرَ ، در نسخه ٔ بابلی کتیبه ها - اَرت َ خْشَت ْ سو بزبان عیلامی - اَرته خْچَرچَه ، به مصری (در روی گلدانی ) - اَرتَه خسَش ...