کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشک انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پشک انداختن
معنی
( ~. اَ تَ) (مص ل .) قرعه کشیدن ، قرعه کشی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشک انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص ل .) قرعه کشیدن ، قرعه کشی .
-
پشک انداختن
لغتنامه دهخدا
پشک انداختن . [ پ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . قرعه کشیدن . مقارعة. قرعه افکندن . اقتراع . استهام . || فضله افکندن گوسفند و بز و آهو و اشتر و خر و جز آن .
-
واژههای مشابه
-
پُشک
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِ.) خم . خمچه .
-
پِشک
لهجه و گویش بختیاری
pešk پشک (نام نوعى قرعهکشى).
-
واژههای همآوا
-
پِشک،()انداختن
لهجه و گویش تهرانی
قرعه،قرعه کشی :،سر از من آخر از همه پشک! هنگام پشگ انداختن گویند
-
جستوجو در متن
-
بش انداختن
لغتنامه دهخدا
بش انداختن . [ ب ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه پشک انداختن . رجوع به پشک انداختن شود.
-
استهام
لغتنامه دهخدا
استهام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با یکدیگر قرعه زدن . (منتهی الارب ). اقتراع . پشک انداختن . قرعه ٔ فال انداختن .
-
قرعه افکندن
لغتنامه دهخدا
قرعه افکندن . [ ق ُ ع َ / ع ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . فال زدن . پشک انداختن .
-
قرعه کشیدن
لغتنامه دهخدا
قرعه کشیدن . [ ق ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . پشک انداختن .
-
قرعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قرعَة] qor'e ۱. سهم؛ نصیب.۲. تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که بهوسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین میکنند؛ پشک.〈 قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه.〈 قرعه زدن: = 〈...
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...
-
اقتراع
لغتنامه دهخدا
اقتراع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با یکدیگر قرعه زدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قرعه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشک انداختن . استهام . || برگزیدن . (المصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). ...