کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پشتی
/pošti/
معنی
۱. قرارگرفته در پشت چیزی.
۲. (اسم) هرچیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند.
۳. (اسم) [مجاز] پشتوپناه؛ حامی؛ یارویاور.
۴. [مجاز] نگهبان.
۵. (حاصل مصدر) [مجاز] حمایت: ◻︎ که ایشان به پشتی من جنگجوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی: لغتنامه: پشتی).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری
۲. بالش، تکیهگاه، مخده
دیکشنری
backrest, backboard, behind, bolster, cushion, dorsal, posterior, superior
-
جستوجوی دقیق
-
پشتی
واژگان مترادف و متضاد
۱. امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری ۲. بالش، تکیهگاه، مخده
-
dorsal
پشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← نامحورسو
-
پشتی
فرهنگ فارسی معین
(پُ) 1 - (اِ.) هر چیزی که پشت سر گذاشته و به آن تکیه بدهند. 2 - (ص .) کمک ، یاور. 3 - (مص م .) یاری کردن ، کمک کردن .
-
پشتی
لغتنامه دهخدا
پشتی . [ پ ُ ](ص نسبی ) منسوب به پشت . رجوع به پشت شود. || (اِ) جامه ٔ انباشته بحشوی از پنبه و غیره ، غالباً مربع یا مستطیل که بر آن تکیه کنند. قسمی توشک که بر دیوار راست کرده بر آن تکیه دهند و یا بر کرسی و تخت و کالسکه و غیره گذارند تکیه دادن را. مخ...
-
پشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پشت) pošti ۱. قرارگرفته در پشت چیزی.۲. (اسم) هرچیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند.۳. (اسم) [مجاز] پشتوپناه؛ حامی؛ یارویاور.۴. [مجاز] نگهبان.۵. (حاصل مصدر) [مجاز] حمایت: ◻︎ که ایشان به پشتی من جنگجوی / سوی مرز ایران نهادند...
-
پشتی
دیکشنری فارسی به عربی
اعق , ظهر , وسادة
-
واژههای مشابه
-
پُشْتیْ
لهجه و گویش گنابادی
poshti در گویش گنابادی یعنی عقبی ، آن عقبی ، اشاره به آن پُشت
-
پُشتی
لهجه و گویش تهرانی
جای تکیه
-
کوله پشتی
لغتنامه دهخدا
کوله پشتی . [ ل َ / ل ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) کیسه ای که برای حمل خواربار و لوازم دیگر برپشت بندند. ساک . (فرهنگ فارسی معین ). || در کوهنوردی کیسه ٔ محتوی وسایل کوهنورد را گویند. ساک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
هم پشتی
لغتنامه دهخدا
هم پشتی . [ هََ پ ُ ] (حامص مرکب ) مدد و معونت و یکدیگر را یاری کردن : هم پشتی و یکدلی و موافقت میباید. (تاریخ بیهقی ). از هم پشتی دشمنان اندیش نه از بسیاری ایشان . (مرزبان نامه ).اگرچه مرا با چنین برگ و سازبه هم پشتی کس نیاید نیاز.نظامی .
-
کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kulepošti کیف نسبتاً بزرگی برای راحت حمل کردن لوازم مختلف که بر پشت و روی شانهها قرار میگیرد.
-
backdoor, trapdoor
در پشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] برنامهای که با دور زدن روندهای عادی، امکان دستیابی به یک سامانۀ رایانهای را فراهم میسازد
-
پشتی کردن
فرهنگ فارسی معین
(پُ. کَ دَ) (مص م .) یاری کردن ، حمایت کردن .
-
هم پشتی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ) (حامص .) هم پشت بودن ، یاری ، یاوری .