کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرورده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناز پرورده
لهجه و گویش تهرانی
ننر،متنعم،لوس
-
جستوجو در متن
-
بار آمدن
لغتنامه دهخدا
بار آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) تربیت شدن . پرورده شدن . پرورش یافتن . بزرگ شدن :این طفل بد بار آمده است . مگر پشت تاپو بار آمدی ؟
-
تربیت شدن
لغتنامه دهخدا
تربیت شدن . [ ت َ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرورده شدن .(ناظم الاطباء). بار آمدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || با علم و ادب شدن . (ناظم الاطباء).
-
فرخانیدن
لغتنامه دهخدا
فرخانیدن . [ ف َ دَ ](مص ) راست معاملگی نمودن . (آنندراج ). || نیک تربیت شدن و پرورده شدن . || خوشخوی گشتن . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). || آویزان شدن گوش حیوانات . (ناظم الاطباء) (استینگاس ) (دمزن ).
-
عمل یافتن
لغتنامه دهخدا
عمل یافتن . [ ع َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) انجام گرفتن . به مرحله درآمدن . بار آمدن . پرورده شدن . درست شدن . رجوع به عمل یافته شود.
-
نشانی شدن
لغتنامه دهخدا
نشانی شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) علم شدن . مشهور گشتن . انگشت نما شدن : که پرورده ٔ مرغ باشد به کوه نشانی شده در میان گروه . فردوسی .نشانی شد اندر میان مهان نزاید چنو مادر اندر جهان .فردوسی .
-
نان پرورد
لغتنامه دهخدا
نان پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نان پرورده . نعمت خواره . مورد انفاق و اطعام .- نان پرورد کسی بودن ؛ به نان و نمک او پرورده و بزرگ شدن : چو نان پرورد این بازار باشدحق نان و نمک بسیار باشد.نزاری قهستانی .
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع.[ م ُ طَ ن َ ] (ع ص ) پرورده . (یادداشت مؤلف ). نواخت یافته . نواخته شده . || برگزیده . گزین شده .- مصطنع گردیدن (گشتن ) ؛ اختیار شدن .گزین گردیدن . گزیده شدن : هم موسی از دلالت او گشته مصطنعهم آدم از شفاعت او گشته مجتبی . خاقانی .|| مولی . ج ...
-
عطسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عطسَة] 'atse ۱. (پزشکی) خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی.۲. [قدیمی، مجاز] آنچه شبیه چیز دیگر باشد.۳. [قدیمی، مجاز] نتیجه؛ زاده؛ پرورده.〈 عطسه زدن (کردن): (مصدر لازم) خارج کردن هوا از ب...
-
بشیر و شکر برآمدن
لغتنامه دهخدا
بشیر و شکر برآمدن . [ ب ِ رُ ش ِ ک َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بشیر و شکر پرورده شدن . (آنندراج ) : کجا بزهر سوءالم لب جواب گشایدشکر لبی که بشیر و شکربرآمده باشد.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
-
نورپرورده
لغتنامه دهخدا
نورپرورده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که در نور و روشنی پرورده شده و بالیده است .- نورپرورده ٔ چیزی بودن ؛ از فیض وجود آن مستفیض شدن : نورپرورده ٔ کشف است دلم که یقین پرده گشای است مرا.خاقانی .
-
پرورش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از پروردن) [پهلوی: parvarišn] parvareš ۱. عمل پروردن: پرورش ماهی.۲. تربیت.۳. (اسم) مجموعۀ هنجارهای جامعه؛ آداب.۴. [قدیمی] پرورده شدن.۵. (اسم) [قدیمی] خورش؛ خوراک.〈 پرورش دادن: (مصدر متعدی)۱. پروراندن.۲. تربیت کردن.〈 پرورش یافتن: (...
-
تربیت یافتن
لغتنامه دهخدا
تربیت یافتن . [ ت َ ی َت َ ] (مص مرکب ) پرورده شدن . تعلیم گرفتن : ولیکن اگر در سلک صحبت اینان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی . (گلستان ). || تفقد و بزرگداشت دیدن . توجه و مرحمت و لطف و اکرام یافتن : گر این دشمنان تربیت یافتندسر از حکم و رایت نه برتاف...
-
آفتابی
لغتنامه دهخدا
آفتابی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به آفتاب . شمسی . || در آفتاب پرورده . در آفتاب بقوام آمده .- گل قند آفتابی ؛ گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق :گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟ || به آفتاب خشک شده : کشمش آفتابی .- آفتابی شدن ؛ سخت آشکار و علنی شدن ، و ب...
-
مؤدب
لغتنامه دهخدا
مؤدب . [ م ُ ءَدْ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأدیب . ادب داده شده . (آنندراج ) (غیاث ). ادب آموخته شده و تربیت شده و باادب . ادب گرفته . تعلیم شده و نیک پرورده شده و خوش خوی و باحیا و باشرم و خوش روی و نیک نهاد. (ناظم الاطباء). تربیت یافته . به ادب ...