کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پردود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پردود
لغتنامه دهخدا
پردود. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پر از دخان . تعجج ؛ پردود شدن خانه . (تاج المصادر بیهقی ). || (تنباکو، قلیان ...) که دود بسیار از آن برآید. || پردرد. اندوهگین : روانش ز اندیشه پردود بودکه زروان بداندیش مهبود بود.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
پردودی
لغتنامه دهخدا
پردودی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پردود.
-
سارخک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sāraxk = سارشک: ◻︎ نیمسارخکی چو در نمرود شد / مغز آن سرگشتهدل پردود شد (عطار: ۳۱۲).
-
غم آلود
لغتنامه دهخدا
غم آلود. [ غ َ ] (ن مف مرکب ) غم آلوده . غمناک . اندوهگین . غم آلوده . رجوع به غم شود : ما از عراق جان غم آلود میبریم وز آتش جگر، دل پردود میبریم .خاقانی .
-
تعجج
لغتنامه دهخدا
تعجج .[ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) پردود شدن خانه . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). از دود پر گردیدن خانه ،مطاوع تعجیج است ، یقال : عجج البیت فتعجج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجیج شود.
-
تعجیج
لغتنامه دهخدا
تعجیج . [ ت َ ] (ع مص ) خانه پردود کردن . (تاج المصادر بیهقی ). از دود پر کردن خانه و جز آن ، یقال :عجج البیت دخاناً و من الدخان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). پر کردن خانه از دود. (از اقرب الموارد). || برانگیختن باد غبار را. (منتهی ا...
-
سارشک
لغتنامه دهخدا
سارشک . [ رَ ] (اِ) سارخک . پشه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شعوری ). بعوضه . بق : سارشک پیل را به سنان برزمین زندلیکن نه مرد پنجه و بازوی صرصر است .اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری ، رشیدی ، انجمن آرا، آنندراج ).نیم سارشکی چو در نمرود شدمغز آن س...
-
چارچوب
لغتنامه دهخدا
چارچوب . (اِ مرکب ) هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج ). چارچوب در. چارچوبه . حاشیه ٔ چوبین در که دو مصراع یا لت [ ت ِ ] در یک لته در آن جای گیرد. دریواس . (برهان ). || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی ...
-
اعجاج
لغتنامه دهخدا
اعجاج . [ اِ ] (ع مص ) نیک وزیدن باد و گرد گرفتن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت برآمدن باد و غبار پراکندن آن . (از اقرب الموارد). بمعنای عَج ّ و عَجیج است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || خانه پردود کردن . (تاج...
-
ناف هفته
لغتنامه دهخدا
ناف هفته . [ ف ِهََ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزسه شنبه است که در وسط هفته واقع است . (برهان قاطع).روز سه شنبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : فردا که ناف هفته و روز سه شنبه است روزی که هست از شب قدری خجسته تر . انوری .روز می خوردن...
-
تارمیغ
لغتنامه دهخدا
تارمیغ. (اِ مرکب ) بخاریست که در ایام زمستان روی هوا پدید آید و آن چنان بود که هوایی که مماس بودبر زمین دودی شود که اطراف را تیره گرداند و آنرا «تمن » و «ماغ » و «میغ» و «نژم » نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). بخاری باشد که در ایام زمستان بر روی هوا پد...
-
دودناک شدن
لغتنامه دهخدا
دودناک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دودآلود شدن . پردود گشتن . تیره گردیدن . || آمیختن با دود یا بخار حاصل از ترکیب شیمیایی مواد غذایی در معده : و اگر معده گرم باشد [ شیر ] زوداز حال بگردد و دودناک شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- دودناک شده ؛ پر از دود گ...
-
دودناک
لغتنامه دهخدا
دودناک . (ص مرکب )پردود. دودی . (التفهیم ). دودآلود. متدخن . آلوده . دودآگین . که رنگ و بوی دود گرفته باشد. کنایه از تیره و آلوده و کدر. که به سیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).- خنبره ٔ دودناک ؛ گنبد دودناک . کنایه است از آسمان کبود و تیره : دامن از این ...
-
مجس
لغتنامه دهخدا
مجس . [ م َ ج َس س ] (ع اِ) موضع لمس . (از اقرب الموارد). جای دست مالیدن . محل لمس . || آنجا که طبیب بمجد از دست . (مهذب الاسماء). جای دست نهادن طبیب بر نبض بیمار و در صراح به کسر میم و فتح جیم . (غیاث ) (آنندراج ). آنجای از ساعد به نزدیکی کف که طبیب...