کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذرفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پذرفته
لغتنامه دهخدا
پذرفته .[ پ ِ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اقرار کرده . اعتراف کرده . (برهان ). || قبول کرده . (برهان ) : کدام زاویه است که پذرفته ٔ قوس بود. (التفهیم ). || مقبول . پذیرفته : روزه پذرفته باد و فرّخ عیدکه بجز فرخیش اختر نیست . عنصری . || متعهّد. متقبل .- پ...
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ پذرفته ٔ قوس
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ پذرفته ٔ قوس . [ ی َ / ی ِ ی ِ پ ِ رُ ت َ ی ِق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای که مساوی باشد با زاویه ٔ حادث میان دو وتر متلاقی در یک نقطه از قوس . بیرونی آرد: هرگاه که از دو سر قوس دو خط بیرون آری چنانک بر یکی نقطه از آن قوس گرد آیند وز...
-
جستوجو در متن
-
آسغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsaqde آماده؛ مهیا: ◻︎ جایی که جنگ باشد پذرفتهایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغدهایم جنگ (سوزنی: لغتنامه: آسغده).
-
فرموش کردن
لغتنامه دهخدا
فرموش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از یاد بردن . مقابل فرموش شدن : هر دو فرموش کن که مرد کریم هم خطا هم عطا کند فرموش . خاقانی .چون کند آیت وفا فرموش کآخر «أوفوا بعهدی » از سُوَر است . خاقانی .که چندان خفت خواهی در دل خاک که فرموشت کند دوران افل...
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته . آماده . سیجیده . بسیجیده : همی بایدْت رفت و راه دور است بسغده دار یکسر شغلها را. رودکی .نشاید درون نابسغده شدن نباید که نَتْوانْش بازآمدن . ابوشکور.که من مقدمه ٔ خویش را فرستادم بدانکه آمدنم را بسغده باشد کار. ...
-
مثوبت
لغتنامه دهخدا
مثوبت . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جزای نیکی . (غیاث ) : رب العالمین گوید گواهی شان قبول کردم و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت و دوستان را مثوبت و رحمت . (کشف الاسرار ج 2 ص 529).پذرفته باد روزه و فرخنده عید تواز روزه با مثوبت و از عید شادمان . سوزنی (دیو...
-
پذیرفته
لغتنامه دهخدا
پذیرفته . [ پ َ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مقبول . مبرور. پذرفته . قبول کرده : حج ّ پذیرفته ، حج ّ مَبروُر. پذیرفته باد حج تو،برّاﷲ حَجَک . || متعهّد. پذیرفته . || متعهّد. آنچه برعهده گرفته باشند. آنچه تقبّل کرده باشند : چنین هم پذیرفته او را سپارتو بیدا...
-
قدر
لغتنامه دهخدا
قدر. [ ق َ دَ ] (ع اِ) فرمان . حکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اندازه کرده ٔ خدای تعالی بر بندگان از حکم . (منتهی الارب ).سرنوشت . تقدیر. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : همی گفت و شمشیر بالای سرسپر کرده جان پیش سِرِّ قدر. سعدی . || اندازه ٔ چیزی . (منت...
-
پذرفتن
لغتنامه دهخدا
پذرفتن . [ پ ِ رُ ت َ ] (مص ) پذیرفتن . قبول کردن . تعهّد. تقبّل : بپذرفت وفرمود تا باژ و ساونخواهند اگر چندشان بود تاو. فردوسی .زواره بدو گفت کای نامدارنبایست پذرفت از او زینهار. فردوسی .بجز دیگر اسپی نپذرفت ازوی وز آنجا سوی خانه بنهاد روی . فردوسی ...
-
سرسری
لغتنامه دهخدا
سرسری . [ س َ س َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) سخنی و کاری که بی اندیشه و تأمل کنند و بگویند. (رشیدی ). کنایه از کارو سخنی باشد که بی تأمل و اندیشه بکنند و بگویند. (انجمن آرا). کنایه از کار بی تأمل و سخن بیفکر. (برهان ). بی تأمل در فکر و سخن . (آنندراج )...
-
پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
پذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص ) پذرفتن . قبول . (تاج المصادر بیهقی ). قبول کردن . برداشتن . استقبال : خواهی اندکتر از جهان بپذیرخواهی از ری بگیرتا بحجاز. رودکی .پذیرفت ازو شهریار آنچه گفت گل رویش از تازگی برشکفت . دقیقی .پذیرفتم او را بشاهنشهی از این ...
-
راست کردن
لغتنامه دهخدا
راست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن : گردن ادبار بشکن پشت دولت راست کن پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای . منوچهری .اقامة؛ راست کردن کژی کسی را: اَقا...
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه . شاباش . شادباش . شادزی . مریزاد. دستخوش . انوشه . انوشه بزی . چنانهن (؟). احسنت . مرحبا....