کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایتخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پایتخت
/pāytaxt/
معنی
شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
دیکشنری
capital, metropolis, seat
-
جستوجوی دقیق
-
پایتخت
واژگان مترادف و متضاد
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
-
پایتخت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
-
پایتخت
لغتنامه دهخدا
پایتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) پاتخت . شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند.(غیاث اللغات ). قُطب . حاکم نشین . کرسی . کرسی مملکتی .دارالملک . پادشائی . حضرت . واسطه . قاعده (تبریز قاعدة آذربیجان است ). قاعده ٔ ملک . عاصمه . قصبه . مس...
-
پایتخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاتخت› pāytaxt شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد.
-
پایتخت
دیکشنری فارسی به عربی
راسمال
-
واژههای مشابه
-
پایتخت میزبان … بود
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية
-
وابسته به پایتخت یا شهر عمده
دیکشنری فارسی به عربی
حضري
-
پایتخت شاهد برگزاری (پذیرایی) کنفرانس پنجم وزرای خارجه بود
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية
-
جستوجو در متن
-
courbash
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایتخت
-
pagurid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایتخت
-
paysheet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایتخت
-
pythagoreanism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایتخت شناسی
-
pithecology
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایتخت شناسی