کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالاهنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پالاهنگ
/pālāhang/
معنی
۱. افسار.
۲. کمند؛ بند؛ ریسمان.
۳. ریسمانی که به افسار اسب ببندند: ◻︎ در پناه خِرَد نشین که خرد / گردن آز راست پالاهنگ (خاقانی: ۸۹۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پالهنگ، قید، کمند، مقود، یوغ
دیکشنری
bridle, lasso
-
جستوجوی دقیق
-
پالاهنگ
واژگان مترادف و متضاد
پالهنگ، قید، کمند، مقود، یوغ
-
پالاهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) نک پالهنگ .
-
پالاهنگ
لغتنامه دهخدا
پالاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. (فرهنگ اسدی ). بالاهنگ . (حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگام بندند تا در روز جنگ بدان دست خصم بندند.(از فرهنگی خطی ). طنابی که بر گوشه ٔ لگام بسته ا...
-
پالاهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالهنگ› [قدیمی] pālāhang ۱. افسار.۲. کمند؛ بند؛ ریسمان.۳. ریسمانی که به افسار اسب ببندند: ◻︎ در پناه خِرَد نشین که خرد / گردن آز راست پالاهنگ (خاقانی: ۸۹۷).
-
جستوجو در متن
-
پالهنگ
واژگان مترادف و متضاد
پالاهنگ، رسن، عنان، لجام، لگام، مهار
-
پلاهنگ
لغتنامه دهخدا
پلاهنگ . [ پ َ هََ ] (ِا) عنان و مهار و رسن . (آنندراج ). پالاهنگ .
-
بالاهنگ
لغتنامه دهخدا
بالاهنگ . [ هََ ] (نف ) کشنده ٔ بالا. جنیبت کش . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پالاهنگ . پالهنگ . || (اِ) دوالی که بر لگام اسب بندند تا در روز جنگ دست خصم بدان ببندند. رجوع به پالاهنگ شود.
-
مهار
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود ۲. کنترل، خطام
-
جنبور
لغتنامه دهخدا
جنبور. [ جَم ْ ] (اِ) قودکش ، بتازیش مقود خوانند و آنرا پالهنگ و پالاهنگ نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به چنبور شود.
-
چنپور
لغتنامه دهخدا
چنپور. [ چُم ْ ] (اِ) پالهنگ که اسب بدان کشند. (رشیدی ). پالهنگ که اسب را بدان جنیبه کنند و اصل در آن پالاهنگ است و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند. (انجمن آرا). چنبور. افسار. رجوع به پالهنگ و چنبور شود.
-
چنبور
لغتنامه دهخدا
چنبور. [ چُم ْ / چَم ْ ] (اِ) پالهنگ را گویندو آن طنابی باشد که بر گوشه ٔ لجام اسب و افسار شتر بندند و به عربی مقود خوانند. (برهان ). طنابی باشد که بر گوشه ٔ لجام و افسار اسب و شتر ببندند و اسب و شتر را بکشند و آن را به تازی مقود خوانند. (از جهانگیری...
-
فسار
لغتنامه دهخدا
فسار. [ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی افسار است و آن چیزی باشد که از چرم دوزند و بر سر اسبان کنند. (برهان ). مخفف افسار. (انجمن آرا) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : خروشان سرش را به بر درگرفت لگام و فسارش ز سر برگرفت . فردوسی .نیست سر پرفساد ناصبی شوم از در این...
-
پالهنگ
لغتنامه دهخدا
پالهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا، اسپ یا اسب جنیبت و آهنگ ، بمعنی کش ، کشنده ) رشته ای که بر گوشه ٔ لگام بسته بود. دوالی یا طنابی که بر گوشه ٔ لگام بندند و اسپ را بدان کشند. (لغت نامه ٔ اسدی ). مجر (؟) باشد. آن رشته که بر لگام بسته از ابریشم یا م...
-
گردن
لغتنامه دهخدا
گردن . [ گ َ دَ ] (اِ) پهلوی گرتن ، کردی گردن ، افغانی وبلوچی گردن ، وخی و شغنی گردهن و سریکلی گردهان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جید و عنق خوانند. (برهان ). ج ، گردنها. رَقَبَه . مَطنَب . عَطَل . (منتهی الارب ). یال . (فرهنگ ...