کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادشاه نیمروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پادشاه نیمروز
لغتنامه دهخدا
پادشاه نیمروز. [ دْ / دِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از آفتاب . || پادشاه سیستان از آن جهت که نیمروز نام سیستان است . || مردم نیک پی و مبارک قدم . || حضرت آدم علیه السلام بسبب آنکه تا نیمروز در بهشت بود. || رسول اکرم صلوات اﷲ علیه از آن ...
-
واژههای مشابه
-
علی پادشاه
لغتنامه دهخدا
علی پادشاه . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (امیر...). وی خال سلطان ابوسعید بهادر بود و با ارپاخان که به سلطنت رسیده بود مخالفت می کرد و چون دلشادخاتون همسر ابوسعید بهادر نیز با او موافق بود، وی موسی خان را به پادشاهی برگزید و در رمضان سال 736 هَ . ق .دو لشکر در...
-
پیرک پادشاه
لغتنامه دهخدا
پیرک پادشاه . [ رَ دِ ] (اِخ ) ابن لقمان پادشاه . سومین امیر از امرای طغاتیموری (790 - 810 هَ . ق .). رجوع به تاریخ مغول ص 478 و حبیب السیر ج 2 ص 109 شود.
-
پیرک پادشاه
لغتنامه دهخدا
پیرک پادشاه . [ رَ دِ ] (اِخ ) حاکم استرآباد (786 - 809 هَ . ق .). وی بارویی گرد استرآباد برآورده و قلعتی برای حفاظت آن شهر ساخته است . رجوع به پیر پادشاه و رجوع به مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 72 و 164 شود.
-
پرک پادشاه
لغتنامه دهخدا
پرک پادشاه . [ ] (اِخ ) حاکم جرجان بعهد سلطنت شاهرخ بن امیر تیمور.چون امیر سید خواجه از عمّال شاهرخ بهواخواهی میرزااسکندر عمر شیخ برخاست و شاهرخ به قصد او بصوب کلات حرکت کرد، امیر سید خواجه بجرجان گریخت و نزد پرک پادشاه رفت . شاهرخ منکلی تیمور نایمان...
-
پادشاه بوران
لغتنامه دهخدا
پادشاه بوران . [ دْ / دِ ] (اِخ ) یکی از ملازمان امیرتیمور گورکان که در واقعه ٔ دمشق به سال 803 هَ . ق . از جانب وی برسالت نزد ملک فرخ مدافع آن شهر رفت . (حبیب السیر ج 2 ص 160).
-
پادشاه چین
لغتنامه دهخدا
پادشاه چین . [ دْ / دِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ) فغفور. خاقان چین . || کنایه است از آفتاب . (برهان ).
-
پادشاه ختن
لغتنامه دهخدا
پادشاه ختن . [ دْ / دِ هَِ خ ُ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از خورشید. (برهان ).
-
پادشاه ددان
لغتنامه دهخدا
پادشاه ددان . [ دْ / دِ هَِ دَ ] (ترکیب اضافی ) شیر. اسد.
-
پادشاه درندگان
لغتنامه دهخدا
پادشاه درندگان . [ دْ / دِ هَِ دَ رَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ) شیر. اسد.
-
پادشاه روم
لغتنامه دهخدا
پادشاه روم . [ دْ / دِ هَِ ] (اِ مرکب ) هرقل . (دهار). || سلطان روم . سزار. رجوع به هراکلید و هراکلیوس شود.
-
پادشاه علی
لغتنامه دهخدا
پادشاه علی . [ دْ / دِ ع َ ] (اِخ ) چون حسام الدوله اردشیرحکمران رستمدار هزاراسپ را بقتل آورد حکومت ولایت رویان به پادشاه علی داد و هنوز مدتی از حکومت پادشاه علی نگذشته بود که بر آن شد تا زرین کمربن جستان بن کیکاوس را که جوانی نو رسیده بود بحکومت مور...
-
پادشاه غازی
لغتنامه دهخدا
پادشاه غازی . [ دْ/ دِ ] (اِخ ) از حکمرانان جبال مازندران بود که با شهرنوش پسر هزاراسپ حکمران رستمدار طرح اتحاد و دوستی ریخت و خواهر خویش بزنی بدو داد و بدین جهت هر دو پادشاهی معمور و آبادان گشت اما بعد از مرگ شهرنوش اسفندیار ابن کیکاوس بن هزاراسپ بج...
-
پادشاه نوروزی
لغتنامه دهخدا
پادشاه نوروزی . [ دْ /دِ هَِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه در نوروز، تفریح و انبساط خاطر را بشاهی برگزیده میشد و از بامداد تا نماز دیگر نام پادشاهی داشت . و او را با جلالت و ابهتی سواره در شهر می گرداندند و صاحب هر دکانی چیزی باو میداد. و ...