کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَکْتُبُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يَکْتُبُ
فرهنگ واژگان قرآن
می نویسد
-
واژههای مشابه
-
يَکْتُبَ
فرهنگ واژگان قرآن
که بنویسد
-
واژههای همآوا
-
يَکْتُبَ
فرهنگ واژگان قرآن
که بنویسد
-
جستوجو در متن
-
اسوار
لغتنامه دهخدا
اسوار. [ اِس ْ/ اُس ْ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب از فارسی ) قائد فارسیان : الاسوار [ بالکسر ]، من اساورةالفرس ، عجمی معرب ، و هو الرامی و قیل الفارس . و الاسوار [ بالضم ] لغة فیه ، و یجمع علی «الاساوِر» و الاساوِرَة قال الشاعر:و وتر الاساور القیاساصغدیة...
-
لبا
لغتنامه دهخدا
لبا. [ ل ِ ] (اِخ ) نام موضعی میان بلد و عقراز زمین موصل . یاقوت گوید: صوابه ان یکتب بالیاء و انما کتبناه هنا بالالف علی اللفظ. (معجم البلدان ).
-
حبار
لغتنامه دهخدا
حبار. [ ح َب ْ با ] (ع ص ) سمعانی گوید: هذه النسبة الی بیع الحبر و عمله و هو السواد الذی یکتب به .و فیروزآبادی گوید: حبار بمعنی حبرفروش غلط باشد.
-
حبری
لغتنامه دهخدا
حبری . [ ح ِ ری ی ] (ص نسبی ) سیاهی فروش . (منتهی الارب ). مرکب فروش . و دوده ٔ مرکب فروش و حبّار غلط است . هذه النسبة الی الحبر الذی یکتب به ، و بیعه و عمله . (سمعانی ).
-
لیث
لغتنامه دهخدا
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی رقیة. وزیر ولیدبن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک . (مجمل التواریخ و القصص صص 306-307) . و کان یکتب لسلیمان [سلیمان بن عبدالملک ] علی دیوان الرسائل لیث بن ابی رقیة.. (الوزراء و الکتاب ص 29). و کان یکتب لعمر [عمربن عبدالعزیز...
-
طرس
لغتنامه دهخدا
طرس . [ طِ ] (ع اِ) نامه . || صحیفه ای که محو کرده باز بر آن نویسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاغذ. ج ، اَطراس ، طروس : اقام الناس ببغداد سنین لایکتبون الا فی الطروس ، لأن الدواوین نهبت فی ایام محمدبن زبیدة، و کانت فی جلود، فکانت تمحا و یکتب فیها....
-
فلجان
لغتنامه دهخدا
فلجان . [ ف َ ] (ع اِ)سواقی الزرع . (تاج العروس ). درختی است : نبیة؛ شاخ درخت فلجان . (از منتهی الارب ). || پوست گورخر. (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ). و الروم یکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره ، و فی الطومار المصری و فی الفلجان ، و هو جلود الحمیر ...
-
معیونة
لغتنامه دهخدا
معیونة. [ م َع ْ ن َ ] (ع ص ) عین معیونة؛ چشمی که ماده ای ازآب داشته باشد. (از اقرب الموارد). || تأنیث معیون ، چشم خورده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):وللدابة المعیونة یکتب علی بیضة و یکسر بین عینیها و یأخذ قشرها... (ذیل تذکره ٔ ضریر انطاکی ، ص 150...
-
ازکوداری
لغتنامه دهخدا
ازکوداری . [ اَ ] (اِ مرکب ) (از کجا داری ) ریشه ٔ کلمه ٔ اسکداری . الأسکدار لفظة فارسیة و تفسیره ((از کو داری ))؛ ای من این تمسک و هو مدرج یکتب فیه عدد الخرائط و الکتب الواردة و النافذة و اسامی اربابها. (مفاتیح خوارزمی ص 41).