اسوار. [ اِس ْ/ اُس ْ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب از فارسی ) قائد فارسیان : الاسوار [ بالکسر ]، من اساورةالفرس ، عجمی معرب ، و هو الرامی و قیل الفارس . و الاسوار [ بالضم ] لغة فیه ، و یجمع علی «الاساوِر» و الاساوِرَة قال الشاعر:
و وتر الاساور القیاسا
صغدیة تنتزع الانفاسا.
و قال الاَّخر:
اقدم اخانهم علی الاساورة
ولا تهالنک رجل نادرة.
(المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر صص 20-21). «قرأت فی کتب العجم ان کسری بعث وهرز الی الیمن لقتال الحبشة فلما اصطفوا قال وهرز لغلام له : اخرج الی من الجعبة نشابة و کان الاسوار یکتب علی کل ّ نشابة فی جعبته ، فمنها ما یکتب علیه اسم الملک و منها ما یکتب علیه اسم نفسه ، و منها ما یکتب علیه اسم ابنه ، و منهاما یکتب علیه اسم امرأته ...». (عیون الاخبار ج 1 ص 149). || خادم اسپ . || مرد ماهر و دانا در تیراندازی . || سوارکار نیکو. ج ،اساورة. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.