کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَمِينِکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يَمِينِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
دست راست تو
-
واژههای مشابه
-
مَا مَلَکَتْ يَمِينُکَ
فرهنگ واژگان قرآن
بردگانت - کنیزانت (معنی کلمه به کلمه اش می شود : مالک شده دستهای راست شما ، از آن جهت است که قرار داد و پیمان را با دست راست می بندند یا اینکه گرفتن و مالکیت نیز به وسیله دست راست که نشانه ی قدرت است شایع می باشد به هرحال عبارت " مَلَکَتْ أَيْمَانُکُ...
-
جستوجو در متن
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) علم الدین شاتانی . حسن بن سعیدبن عبداﷲبن بنداربن ابراهیم . فقیه و شاعر از مردم دیار بکر بود و بموصل اقامت گزید و با جنبه ٔ فقاهت فن شاعری بر او غلبه داشت و گاه به بغداد میشد و وزیر ابوالمظفربن هبیره در اکرام او چیزی فرونمی ...
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َ ] (ع اِ) بمعنی جانب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). و آن در سه مورد بکار رود: الف - هرگاه حرف «من » بر آن داخل شود که استعمال آن بدین ترتیب بسیار است ، مانند: وقفت مِن عن یمینک ؛ یعنی در جانب راست تو ...
-
اصحاب مشأمة
لغتنامه دهخدا
اصحاب مشأمة. [ اَ ب ِ م َ ءَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب مشئمة. اصحاب دست چپ ، یا کسانی که بر خود شوم باشند: و اصحاب المشأمة ما اصحاب المشأمة. (قرآن 9/56). ابوالفتوح آرد: و هی مفعلة من الشؤم ، عرب دست چپ را بشومی خوانند، قال الشاعر:السم ...
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (ع مص ) شیر دادن زن بچه را در حال حاملگی . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || (اِ) شیر که زن جماع کرده بچه را دهد یا شیر زن باردار و آن بغایت مضر است . (منتهی الارب ). شیری که زن در هنگام جماع یا بهنگام آبستنی به طفل دهد و آن بغایت مضر...
-
زب
لغتنامه دهخدا
زب . [ زُب ب ] (ع اِ) نره ٔ مرد یا عام است . ج ، اَزَب ّ و ازباب و زَبْبَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زب در لغت اهل یمن : ذکر است مطلقاً انسان و غیر انسان و یا آنکه مخصوص به انسان است . ابن درید تنها معنی اخیر را موافق عربی صحیح دانست...
-
شمال
لغتنامه دهخدا
شمال . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) بادی که از جانب دیار ثمود وزد، او ما استقبلک عن یمینک و انت مستقبل القبلة، یا آنکه مابین مطلع شمس و بنات نعش وزد و این صحیح است یا آنکه از مطلع بنات نعش تا جای سقوط نسر طائر. و شمال هم اسم باشد و هم صفت و به شب کمتر وزد و ...
-
ذوالیمینین
لغتنامه دهخدا
ذوالیمینین . [ ذُل ْ ی َ ن َ ] (اِخ ) لقبی است که مأمون بطاهر داد، از آن روی که در جنگ با علی بن عیسی شمشیر به هر دو دست بگرفت و بزد بر سر و خودش و سر بدونیم کرد. و محمدبن جریر طبری رحمة اﷲ علیه ایدون گوید... مأمون نامه کرد بتازی و بخط خویش توقیع ز...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی ...