کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَأْمُرُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يَأْمُرُ
فرهنگ واژگان قرآن
امر مي کند - فرمان مي دهد ("کَانَ يَأْمُرُ": امر مي کرد)
-
واژههای مشابه
-
لَا يَأْمُرُ بِـ
فرهنگ واژگان قرآن
فرمان نمی دهد - امر نمی کند
-
واژههای همآوا
-
يُعَمَّرُ
فرهنگ واژگان قرآن
عمر طولاني کند - عمر طولاني داده شود ( کلمه عمارت ضد خرابي است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادي بدن است ، يعني مدت زندگي و آبادي بدن بوسيله ي روح)
-
يَعْمُرُ
فرهنگ واژگان قرآن
آباد مي کند
-
يُعَمَّرَ
فرهنگ واژگان قرآن
که عمر طولاني کند - که عمر طولاني داده شود ( کلمه عمارت ضد خرابي است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادي بدن است ، يعني مدت زندگي و آبادي بدن بوسيله ي روح)
-
جستوجو در متن
-
yammer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یامر، شیون و زاری، ضجه، شیون و زاری پی در پی کردن
-
لنجون
لغتنامه دهخدا
لنجون . [ ل َ ] (معرب ، اِ) و من وراءالملک (ملک الصین ) رجل ٌ قائم یدعی لنجون اذا زل ّ الملک فی شی ٔ مما یأمر به و اخطاء ردّه . (اخبار الصین و الهند ص 17).
-
ملحوم
لغتنامه دهخدا
ملحوم . [ م َ ] (ع ص ) کشته شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || لحیم شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ان کانت [ نحاس فیه لحامات ] مما یبیض فیأمرهم [ یأمر النحاسین ] ان ینقشوا علیها عتیق ملحوم .(معالم القربة فی احکام الحسبة از یادداشت ا...
-
علی شربینی
لغتنامه دهخدا
علی شربینی . [ ع َ ی ِ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد خطیب شربینی مصری شافعی . مکنی به ابوالحسن . مفسر بود. او راست : فتح الرحیم الرحمان فی تفسیر آیة «ان اﷲ یأمر بالعدل و الاحسان » که در سال 1028 هَ . ق .از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤ...
-
اشغال
لغتنامه دهخدا
اشغال . [ اِ ] (ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح . (منتهی الارب ). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است . در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل...
-
خطوات
لغتنامه دهخدا
خطوات . [ خ ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ خُطوَة و خَطوَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ترجمان علامه جرجانی ) : یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً و لاتتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین . (قرآن 168/2).یا ایها الذین امنوا لاتتبعو...
-
مدرج
لغتنامه دهخدا
مدرج . [ م ُ رَ ] (ع ص ) درنوردیده . درنوشته ، و جز آن . (از فرهنگ فارسی معین ): ادرج الطومار؛ طواه . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ادراج . رجوع به ادراج شود. || درج شده . مندرج شده . (فرهنگ فارسی معین ): أدرج الشی ٔ فی الشی ٔ؛ ادخله و ضمنه ....