کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکیل و موکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وکیل باشی
لهجه و گویش تهرانی
سر گروهبان
-
وکیل چپ
لهجه و گویش تهرانی
گروهبان 3
-
جستوجو در متن
-
حق الوکالة
لغتنامه دهخدا
حق الوکالة. [ ح َق ْ قُل ْ وَ ل َ ] (ع اِ مرکب ) اجرت و مزد که در مقابل کار وکیل ، موکل او بدو دهد و مبلغ آن تابع قرارداد موکل و وکیل است و در صورت عدم قرارداد حق متعارف مناط است .
-
موکل
لغتنامه دهخدا
موکل . [ م ُ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) وکیل گرداننده و کسی را بر چیزی گمارنده و کار را به کسی گمارنده . (ناظم الاطباء). سپارنده ٔ کار به دیگری . (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح قضایی ) آنکه کسی را برای دفاع از حقوق در محاکم اداری و قضایی ، و یا برای اخذ مال ...
-
زبانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . جِ. زبنی یا زبنیة ، از زبن به معنی رفع و برداشتن ؛ در فارسی مفرد گیرند ] (اِ.) وکیل دوزخ ، موکل آتش ؛ ج . زبانیان .
-
موکل
لغتنامه دهخدا
موکل . [ م ُ وَک ْ ک َ ] (ع ص )وکیل گردانیده شده و گماشته شده بر چیزی و کسی که کاری را به وی گذاشته باشند. (ناظم الاطباء). شخصی که کارو بار به او سپرده شده باشد. (از غیاث ) (آنندراج ). کسی که کار و بار به وی سپرده باشند و گماشته و وکیل . || محافظ و ن...
-
مدافعات
لغتنامه دهخدا
مدافعات . [ م ُ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مدافعة. رجوع به مدافعة شود. || مجموعه ٔ مطالبی که وکیل مدافع در دادگاه برای تبرئه ٔ موکل خود، یا یکی از طرفین دعوا ایراد و ارائه می کند.
-
وکالت نامه
لغتنامه دهخدا
وکالت نامه . [ وَ / وِ ل َ م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است ) با شرایط معین و حدود اختیارات مرقوم در آن .
-
جری
لغتنامه دهخدا
جری . [ ج َری ی ] (ع ص ، اِ) وکیل . واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است و بدان جهت وکیل را جری نامند که بجای موکل در جریان امر قرار گیرد. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وکیل . (از متن اللغة) ج ، اَجْریاء. (منتهی الارب ) (...
-
وکالت
لغتنامه دهخدا
وکالت . [ وَ / وِ ل َ ] (ع اِمص ) وکالة. || نیابت . خلافت . جانشینی .- وکالت دیوان (اعلی ) ؛ مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. (فرهنگ فارسی معین از زندگی شاه عباس کبیر ج 1 ص 21). توضیح اینکه محمد قزوینی (یادداشتها 6:7) آن را به معنی «...
-
وصیت
لغتنامه دهخدا
وصیت . [ وَ صی ی َ ] (ع اِ) وصیة. اندرز. (مهذب الاسماء). اندرز و نصیحت . اندرزو پند و نصیحت و سفارش . (ناظم الاطباء) : من وصیت به وفا میکنمت گرچه امروز وفا در عدم است . خاقانی .تکلف برِ مرد درویش نیست وصیت همین یک سخن بیش نیست . سعدی .وصیت همین است ج...
-
گماشته
لغتنامه دهخدا
گماشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) عامل . وکیل . کارگزار. (آنندراج ). ناظر. سرکار. پیشکار. (ناظم الاطباء). موکل : نامه ها رسید که سلیمانی رسید به شبورقان و از ری تا آنجا ولاة و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهد کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288)...
-
نگاهبان
لغتنامه دهخدا
نگاهبان . [ ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاه دارنده ٔ چیزی و حفاظت کننده ٔ آن . (آنندراج ). حافظ.(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). حارس . محافظ. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نگهدارنده . (ناظم الاطباء). حفیظ. وکیل . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ...
-
طغرل
لغتنامه دهخدا
طغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق .).کمال دولت و کامیاری و وفور حشمت و بختیاری سلطان ماضی طغرل سلجوقی از آن ز...
-
گاندی
لغتنامه دهخدا
گاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود. پدر بز...