کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَقَعَتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کسرة
لغتنامه دهخدا
کسرة. [ ک َ رَ ] (ع اِ)یک دفعه شکستن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هزیمت . وقعت علیهم الکسرة؛ یعنی هزیمت شدند. ج ، کسرات . (از اقرب الموارد). || حرکت زیر و علامت آن . (از اقرب الموارد). حرکت زیر و کسره . (ناظم الاطباء). حرکت زیر حرف و علامت ...
-
جوامد
لغتنامه دهخدا
جوامد. [ ج َم ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جامد. خلاف مایعات و نباتات . چیزهایی که نمو و رشد نمیکنند چون سنگ . || حدود بین دو زمین ، و در حدیث است : اذا وقعت الجوامد فلا شفعة فی الحدود. (اقرب الموارد). رجوع به جامد شود.
-
اعهاء
لغتنامه دهخدا
اعهاء. [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران آفت رسیده گردیدن :اعهی اعهاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمال کسی آفت رسیدن : اعهی الرجل اعهاء(واوی ). وقعت فی ماله العاهة. (از اقرب الموارد).
-
جال
لغتنامه دهخدا
جال . (اِخ ) قریه بزرگی است که به فاصله چهار فرسخ در پائین مدائن واقع شده و همان است که آن را کیل نامند و ابن حجاج درشعر خود آن را کال گفته است . (مراصد الاطلاع ) : و خرج ابوالحسین البریدی یرید بغداد و خرج توزون فی مقدمة السلطان و وقعت الحرب للیلة خل...
-
لاس نافاس
لغتنامه دهخدا
لاس نافاس . (اِخ ) مؤلف حلل السندسیة آرد: فی بنبلونة کنیسة کبری بدأببنائها کارلس الثالث ملک نبارة سنة 1397، و فی الزاویة الجنوبیةالغربیة من الکنیسة شبکة حدیدیة اصلها سلسلة، کانت تحیط بسرادق الناصر سلطان الموحدین ، اخذت منه فی الهزیمة الکبری التی وق...
-
اراجیف
لغتنامه دهخدا
اراجیف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ارجاف . خبرهای موحش و مدهش . بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل . (غیاث اللغات ). خبرهای دروغ . خبرهای نادرست . شایعات . تعاتِع:درین ساعت خبری هول افتاد بنده انهی نخواست کرد تا نماز دیگر مددی رسد که آن رسیده شاید اراجیف باشد. ...
-
حجرالیمامة
لغتنامه دهخدا
حجرالیمامة. [ ح َ ج َ رُل ْ ی َ م َ ] (اِخ ) دمشقی درذیل بلادالیمامة گوید: و کانت تسمی جوّ ثم لما وقعت ،فیها الیمامة الزرقاء و کانت من طسم سمی جوّ الیمامة ثم حذف الجو استثقالا و قیل الیمامة و مصر هذا السقع الحجر، و یسمی حجر الیمامة، و هی تشتمل علی خط...
-
شاکة
لغتنامه دهخدا
شاکة. [ ک َ ] (ع مص ) در میان خار رفتن . (غیاث اللغات ). شاک و شاکة و شیکة؛ به خارستان در افتادن و کذا شکت ُ الشوک ؛ ای وقعت ُ فیه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || خلیدن کسی را خار و رسیدن در اندام او: شاکته الشوکة. || رسانیدن کس...
-
وَاقِعَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
وقوع يافته - اتفاق افتاده - قرار گرفته - فرود آمده- پدید آمده (وقوع حادثه عبارت است از حدوث و پديد آمدن آن ، و کلمه واقعه صفتي است که هر حادثهاي را با آن توصيف ميکنند و ميگويند : واقعهاي رخ داده ، يعني حادثهاي پديد شده و مراد از واقعه در آيه "إِذَا ...
-
هویة
لغتنامه دهخدا
هویة. [ هَُ وی ی َ ] (ع اِ) هویت . عبارت است از تشخص و همین معنی میان حکیمان و متکلمان مشهور است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه بر وجود خارجی اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه بر ماهیت با تشخص اطلاق میگردد که عبارت است از حقی...
-
طریدة
لغتنامه دهخدا
طریدة. [ طَ دَ ] (ع ص ) شکار رانده شده . || رانده . || (اِ) پاره ای کم عرض از گیاه و زمین . || حریرپاره ٔ دراز. || کاروان شتر. || چوب که بردوک و تیر قمار نهند و تراشند مانند رنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناوه ٔ دوک تراش . ناوک دوک . پیله . || باز...
-
نائرة
لغتنامه دهخدا
نائرة.[ ءِ رَ ] (ع اِ) نایره . آتش و شعله . (غیاث ) (آنندراج ). گرمی آتش و حرارت . (ناظم الاطباء). شرر. لهیب . آتش . (شمس اللغات ). ج ، نائرات ، نوایر : لشکریان را از برای دفع شر و اطفای آن نائره برنشاند. (سندبادنامه ص 202). نایره ٔ آن محبت منطفی شد....
-
کفار
لغتنامه دهخدا
کفار. [ ک ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (آنندراج )(اقرب الموارد). کِفار. کَفَرَة. کافرون . (از اقرب الموارد). ناگروندگان . ناسپاس . (منتهی الارب ). مردمان کافر و ناسپاس وخارج از دین و بی ایمان و بت پرست...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت لکیز بنت مرّة العفیفیة. شاعرة من شواعر العرب فی الجاهلیة قالت ترثی اخاها غرثان و تلوم بنی ربیعة علی اهمالهم له فی ساحة الحرب التی وقعت بین بنی ربیعة و بین ایاد و لخم :لما ذکرت غُریثا زاد بی کمدی حتی هممت من البلوی باعلان ...
-
نبو
لغتنامه دهخدا
نبو. [ ن َب ْوْ ] (ع مص ) بازجَستن تیغ از زخمگاه و کار نکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برجستن شمشیر از زخمگاه و کار نکردن آن . (از ناظم الاطباء). واپس جستن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی ) (ازمعجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کوتاهی کرد...