کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وقص
معنی
(وَ) [ ع . ] (اِ.) عیب ، نقص .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقص
لغتنامه دهخدا
وقص . [ وَ ] (ع مص ) گردن شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شکسته شدن گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لازم و متعدی استعمال شده . (منتهی الارب ). || کوفتن . (منتهی ...
-
وقص
لغتنامه دهخدا
وقص . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اوقص (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، به معنی گردن کوتاه ، یا مرد گردن کوتاه . (اقرب الموارد).
-
وقص
لغتنامه دهخدا
وقص . [وَ ق َ ] (ع اِ) چوب ریزه های شکسته که از آن آتش افروزند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مال افزون بر نصاب که از آن مال زکات واجب نگردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه میان دو فریضه باشد اززکوة. (مهذب الاسماء). ج ، اوقاص . (منتهی الارب ...
-
وقص
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) عیب ، نقص .
-
وقص
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن (گردن و غیره ). 2 - در علم عروض جمع بین اضمار و خبن . «آن است که دوم فاصله را بیفکنند (از متفاعلن ) «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدی...
-
واژههای همآوا
-
وقس
لغتنامه دهخدا
وقس . [ وَ ] (ع اِ) زنا و هر گناه و بدی که از حد درگذرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گر. (منتهی الارب ). اندک مایه ٔ گرگی (ظ: گرگنی یا گری ) اشتر که پدید آید. (مهذب الاسماء). || (مص ) باز کردن پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ا...
-
جستوجو در متن
-
گردن شکستن
لغتنامه دهخدا
گردن شکستن . [ گ َ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) گردن خرد کردن .وقص . (تاج المصادر بیهقی ). افتراس . (منتهی الارب ).
-
اوقاص
لغتنامه دهخدا
اوقاص . [ اَ ] (ع ص ، اِ) پراکندگان و پریشان شدگان ، یقال : صاروا اوقاصا ای متبددین . || اوقاص من بنی فلان ؛ ناکسان و فرومایگان ایشان . رجوع به اوقاس شود. || ج ِ وَقَص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چوب ریزه های شکسته که از آن آتش افروزند و مال افز...
-
موقوص
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِمف . ص .) 1 - گردن کوتاه . 2 - در علم عروض : وقص آن است که دوم فاصله را بیفکنند «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد، آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود آن را ...
-
شنق
لغتنامه دهخدا
شنق . [ ش َ ن َ ] (ع اِ) دیت جراحات . (منتهی الارب ). أرش . ج ، اَشْناق . (تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || کار. (منتهی الارب ). عمل . (تاج العروس ) (اقرب الموارد). || مابین دو نصاب از زکات مثلاً ده گوسفند مابین چهل و یکصد و بیست و بر این قیاس است...
-
زحاف
لغتنامه دهخدا
زحاف . [ زِ ] (ع مص ) در لغت مرادف زحف بمعنی رفتن و خزیدن است . (از محیط المحیط). رجوع به معنی بعد شود. || (اصطلاح شعر و عروض ) افتادن حرفی است میان دو حرف ، پس یکی بدیگری نزدیک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انداختن حرفیست از میان دو...
-
اضمار
لغتنامه دهخدا
اضمار. [ اِ ] (ع مص ) دردل نهان داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضمار ضمیر در نفس خود؛ نهان داشتن آن را. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی در فارسی ، پنهان کردگی . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در دل گرفتن ...