کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسناد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وسناد
معنی
(وَ) (ص .) بسیار، فراوان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
fat
-
جستوجوی دقیق
-
وسناد
لغتنامه دهخدا
وسناد. [ وَ ] (ص ، ق ) بسیار و انبوه و فراوان بودن هر چیزی . (آنندراج ) (برهان ). بسیار. (فرهنگ اسدی ). پر. (فرهنگ اسدی ). بسیارو فراوان و پر و سرشار. (ناظم الاطباء) : امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد. رودکی (از اسدی )....
-
وسناد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص .) بسیار، فراوان .
-
جستوجو در متن
-
وسفاد
لغتنامه دهخدا
وسفاد. [ وِ ] (ص ، ق ) بسیار و فراوان . (ناظم الاطباء). وسناد. رجوع به وسناد شود.
-
وشناد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص .) نک . وسناد.
-
وسنا
لغتنامه دهخدا
وسنا. [ وَ ] (ص ، ق ) بسیار و فراوان و پر و سرشار. (ناظم الاطباء). رجوع به وسناد شود.
-
وشناد
لغتنامه دهخدا
وشناد. [ وَ ] (ص ، ق ) وسناد. هر چیز بسیار وافر و انبوه . (آنندراج ) (برهان ).
-
سناد
لغتنامه دهخدا
سناد. [ س َ ] (ص ) بسیار. (آنندراج ) (اوبهی ). بسیار. فراوان . وافر. (برهان ). رجوع به وسناد شود.
-
وستاد
لغتنامه دهخدا
وستاد. [ وَ ] (ص ، ق ) بسیار. (فرهنگ فارسی معین ).توضیح اینکه این کلمه در فرهنگها به صورت «وستاد» و «وستاذ» و «وسناد» آمده . در لغت فرس اسدی چ اقبال ص 106 آمده : وسناد بسیار باشد. رودکی گوید : امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم...
-
وسکردیدن
لغتنامه دهخدا
وسکردیدن . [ وَ ک َ دی دَ ] (ص ) وسناد. به معنی بسیار است ، و با شین نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
وسکرده
لغتنامه دهخدا
وسکرده . [ وَ ک َ دَ / دِ ] (ص ) همان وشکرده است یعنی چست و چالاک و محال [ مآل ] اندیش . (انجمن آرا). شخصی را گویند که کارها را زود و جلد و چست کند، و به کسر اول هم به این معنی و هم شخصی جلد و چابک و توانا و صاحب قوت باشد. (برهان ) (آنندراج ). چست و ...
-
میر بهادری
واژهنامه آزاد
میر. (از ع ، اِ) مخفف امیر. (غیاث). امیر و پادشاه و سلطان. (ناظم الاطباء). نژاده . (زمخشری ). مخفف امیر، و میره مخفف امیره ... و از خصایص این لفظ است که به قطع کسره ٔ اضافه هم آید مثل لفظ میرآب، به معنی داروغه ٔ آب و میردریا که آن را در عرف این دیار ...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان ، دولت و قوت طالع و این گویا از معنی سعادتمند شدن اخذ شده باشد و بلند از صفات اوست و بصله ٔ با و از هر دو مستعمل . (آنندراج ). خوشبختی . (یادداشت مؤلف ). در تداول فارسی ، بهره مندی و نیک بختی و برو...
-
نکو
لغتنامه دهخدا
نکو. [ ن ِ ] (ص ) نیک . نیکو. (از انجمن آرا). (از آنندراج ). خوب . (ناظم الاطباء) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست . بوشکور.مهرگان آمد جشن ملک اَفریدوناآن کجا گاو نکو بودش پرمایونا. دقیقی .نکوتر هنر مرد را بخردی است که کار جهان...
-
امروز
لغتنامه دهخدا
امروز. [ اِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) این روز. روزی که در آن هستیم . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین ). روز حاضر. الیوم : ماریفنج اگرت دی بگزیدنوبت مار افعی است امروز. شهید.امروز بامداد مرا ترسابگشود باسلیق نه نشکرده . کسا...