کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وسع
/vos'/
معنی
۱. طاقت؛ توانایی.
۲. توانگری؛ استطاعت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استطاعت، تمول، دارایی، نوانگری
۲. تاب، توان، توانایی، طاقت، قوت، نا
۳. اقتدار، قدرت
۴. گنجایش
دیکشنری
purse
-
جستوجوی دقیق
-
وسع
واژگان مترادف و متضاد
۱. استطاعت، تمول، دارایی، نوانگری ۲. تاب، توان، توانایی، طاقت، قوت، نا ۳. اقتدار، قدرت ۴. گنجایش
-
وسع
لغتنامه دهخدا
وسع. [ وَ ] (ع اِمص ) فراخی و توانگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست رس و طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (مص ) سِعَة. گنجیدن در چیزی . || طاقت وگنجایش داشتن . (منتهی الارب ). || فراخی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب المو...
-
وسع
لغتنامه دهخدا
وسع. [ وِ ] (ع اِمص ) فراخی و توانگری . || دست رس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
وسع
لغتنامه دهخدا
وسع. [ وُ ] (ع اِمص )توانگری . (مهذب الاسماء). فراخی و توانگری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). توانایی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). دست رسی . || طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : رهی در پیش آمد بی نهایت که بیش از...
-
وسع
فرهنگ فارسی معین
(وُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) قدرت ، توانایی . 2 - (اِ مص .) فراخی ، گشایش .
-
وسع
دیکشنری عربی به فارسی
پهن کردن , وسيع کردن , منتشر کردن
-
وسع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) vos' ۱. طاقت؛ توانایی.۲. توانگری؛ استطاعت.
-
واژههای مشابه
-
وَسِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
وسعت يافته - شامل شده - فرا گرفته
-
واژههای همآوا
-
وث ء
لغتنامه دهخدا
وث ء. [ وَث ْءْ ] (ع اِمص ) رجوع به وثاء شود.
-
وصا
لغتنامه دهخدا
وصا. [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وَصایَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وصایة شود. || ج ِ وصاة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وصاة شود.
-
وصع
لغتنامه دهخدا
وصع. [ وَ ] (ع اِ) وَصَع. مرغی است خردتر از گنجشک ، یا آن صعوه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، وِصْعان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گنجشک ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) فراگرفتن و پوشانیدن . (منته...
-
وصع
لغتنامه دهخدا
وصع. [ وَ ص َ ] (ع اِ) وَصْع. مرغی است خردتر از گنجشک ، یا آن صعوه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنجشک کوهی . (مهذب الاسماء). ج ، وِصْعان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ودر حدیث است : ان اسرافیل لیتواضع ﷲ تعالی حتی یصیر کأنه ا...
-
وَسِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
وسعت يافته - شامل شده - فرا گرفته