کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وخشت
لغتنامه دهخدا
وخشت . [ وَ ش َ ] (اِ) نام روز چهارم از خمسه ٔ مسترقه ٔ قدیم . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) سوری . ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود گوید: دو روز مانده از شعبان صاحب دیوان خراسان بوالفضل سوری معز از نشابور دررسید و پیش آمد بخدمت و هزار دینار نشابوری نثار و عقد گوهری سخت گرانمایه پیش امیر نهاد و امیر از باغ محمود...
-
جبال
لغتنامه دهخدا
جبال . [ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف حدودالعالم آرد: ناحیتی است . مشرق وی بعضی از حدودپارس است و بعضی از بیابان کرکس کوه و بعضی از خراسان و جنوب وی حدود خوزستان است و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و بعضی از حدود آذربادگان و شمال وی کوه دیلمان است و این [ ناحی...
-
خشت
لغتنامه دهخدا
خشت . [ خ ِ ] (اِ) آجر خام و ناپخته . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). پاره ای گل که آن را در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را از آن خارج کنند وسپس آن پاره گل ، شکل قالب گرفته ، را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آن را در ساختمانها بکا...