کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجح
لغتنامه دهخدا
وجح . [ وَ ] (ع مص ) پیدا و آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیدا و آشکار شدن و ظاهر گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
وجح
لغتنامه دهخدا
وجح . [ وَ ج َ ] (ع اِ) سمج مانندی است . (منتهی الارب ) شبه الغار. (اقرب الموارد) (المنجد). جایی مانند غار. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
وجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهره، رخ، رخسار، روی، صورت ۲. جور، روش، شکل، طریق، طریقه، طور، منوال، نمط، وضع ۳. بودجه، پول، دینار، سرمایه، مبلغ، نقدینه ۴. جانب، سمت، سو، طرف ۵. حالت ۶. دلیل، سبب، علت
-
وجه
فرهنگ واژههای سره
سویه
-
وجه
لغتنامه دهخدا
وجه . [ وَ ج َه ْ ] (ع اِ) وَجْه ْ. آب اندک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
وجه
لغتنامه دهخدا
وجه . [ وَ ج ُه ْ ] (ع ص ) صاحب جاه . باقدر. وَجِه ْ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
وجه
لغتنامه دهخدا
وجه . [ وَج ْه ْ ] (ع اِ) رو و چهره . (غیاث اللغات ). روی و چهره . روی و صورت و هیأت و پیکر و سیما و دیدار و شکل و نمایش . (ناظم الاطباء). روی مردم و هرچیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اَوجُه ْ، وجوه ، اُجوه با قلب واو به همزه . (از اقرب ال...
-
وجه
لغتنامه دهخدا
وجه . [ وُج ْه ْ/ وِج ْه ْ ] (ع اِ) جانب و ناحیه . (اقرب الموارد).
-
وجه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روی ، چهره . 2 - طریقه ، جهت . 3 - پول . ج . وجوه . 4 - ذات ، شخص . 5 - قصد، نیت . 6 - دلیل ، سبب . ؛ ~ ضمان پول (یا مالی ) که برای ضمانت می سپارند. ؛~ ِ مصالحه آن چه برای برقراری صلح میان دو طرف مورد معامله قرار می گیرد.
-
وجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: وُجوه] vajh ۱. طریقه؛ روش.۲. پول.۳. علت؛ سبب.۴. [قدیمی] روی؛ چهره.۵. [قدیمی] امکان؛ توان.۶. [قدیمی] صفحه.۷. [قدیمی] وجود؛ ذات.〈 وجه معاش: پولی که با آن زندگانی را میگذرانند.
-
وَجْهِ
فرهنگ واژگان قرآن
رو- صورت - خودِ (ﭐبْتِغَاءَ وَجْهِ يعني طلب خشنودي از آن جهت كه رضايت از كسي به منزله ي رو كردن به او و عدم رضايت مانند پشت كردن به اوست .وجه هر چيزي به معناي ناحيهاي از آن چيز است که با آن با غير روبرو ميشود و ارتباطي با آن دارد ، همچنان که وجه هر ج...
-
وَجَّه
لهجه و گویش بختیاری
vajja وجب.