کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجب کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجب کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مفک
-
واژههای مشابه
-
وَجب به وَجب
فرهنگ گنجواژه
هرجا، هر وجب.
-
نیم وجب
لغتنامه دهخدا
نیم وجب . [ وَ ج َ ] (اِ مرکب ) واحد طول معادل نصف وجب . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وجب کردن
لغتنامه دهخدا
وجب کردن . [ وَ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدست کردن . پیمودن و اندازه گرفتن جامه و جز آن به وسیله ٔ وجب دست . اندازه گرفتن با وجب و وژیدن . (ناظم الاطباء). پیمودن به وجب که به فارسی آن را بدست گویند و بلشت به لام و شین معجمه لهجه ٔ عوام هند است . (آنند...
-
یک وجب
دیکشنری فارسی به عربی
يد
-
جستوجو در متن
-
spanners
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرچین، مهره پیچ، اچار، مهرهگشا، بندقیقاجی، گلنگدن، وجب کننده
-
spanner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دندانه دار کردن، مهره پیچ، اچار، مهرهگشا، بندقیقاجی، گلنگدن، وجب کننده
-
مفک
دیکشنری عربی به فارسی
اچار پيچ گوشتي , پيچ کش , اچار , مهره پيچ , مهره گشا , بست , بندقيقاجي , ميله الصاقي , گلنگدن , وجب کننده
-
یاسر
لغتنامه دهخدا
یاسر. [ س ِ ] (ع ص ) شترکش که گوشت بهره بهره کند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).شترکش . (ناظم الاطباء). کشنده ٔ شتر. جزار. (از اقرب الموارد). || قسمت کننده ٔ جزور قمار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه جزور قمار راتصدی می کند. (از اقر...
-
اسم
لغتنامه دهخدا
اسم . [ اِ / اُ ] (ع اِ) اسم نزد بصریان معتل اللام مشتق از سمو بمعنی علو [ است ] بدلیل امثله ٔ اشتقاق او چون سمی یسمی تسمیة. و سمی در تصغیر و اسماء در جمع تکسیر که اسم از جهت تضمن اجلال وتشریف مناسبت با معنی سمو دارد و نام نهنده بتعین نام نیک اعلای م...
-
واجب
لغتنامه دهخدا
واجب . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) لازم . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حتمی . ناگزیر. (ناظم الاطباء). گرور . (برهان ) (ناظم الاطباء). بایسته . بایا. (ناظم الاطباء). حتم . (دهار) (ترجمان قرآن عادل ). بودنی . محتوم : واجب نبود به کس ...