کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وجاء
معنی
(وَ) (ص .) آن چه که در آن خیر و نفعی نباشد. مانند: چاه بدون آب .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجاء
لغتنامه دهخدا
وجاء. [ وَ ] (ع ص ) (ماء...) آب بی خیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آب بد بی خیر. (ناظم الاطباء). رجوع به وجا شود.
-
وجاء
لغتنامه دهخدا
وجاء. [ وِ ] (ع مص ) رگهای خایه ٔ گشن بکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). اخته کردن تکه را به کوفتن خایه ٔ وی میان دو سنگ یا بریزه کردن خایه ٔ وی با سنگ چندانکه پراکنده گردد. (ناظم الاطباء). نوعی از خصی کردن و در حدیث است : علیکم بالباءة فمن لم یستطع فعلی...
-
وجاء
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص .) آن چه که در آن خیر و نفعی نباشد. مانند: چاه بدون آب .
-
واژههای همآوا
-
وجاع
لغتنامه دهخدا
وجاع . [ وِ ] (ع اِ) اوجاع . ج ِ وَجَع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجع شود. || ج ِ وَجَع. (اقرب الموارد). رجوع به وجع شود.
-
جستوجو در متن
-
اوجیه
لغتنامه دهخدا
اوجیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ وِجاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجاء شود.
-
وجا
لغتنامه دهخدا
وجا. [ وِ ] (ع مص ) خصی کردن . || کشتن . (غیاث اللغات ). رجوع به وِجاء شود.
-
وج ء
لغتنامه دهخدا
وج ء. [ وَج ْءْ ] (ع ص ) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص ) زدن : وجأه بالید والسکین وجاءً؛ به دست و به کارد زداو را. (منتهی الارب ). وجئت عنقه ؛ گردن زدم او را. (منتهی الارب ) (از ا...
-
توجی
لغتنامه دهخدا
توجی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) خشک یافتن چاه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). وجّاء الرکیة توجیئاً؛ وجدها وَجْاءَةً، ای لا خیر فیها لانقطاع مائها. (اقرب الموارد).
-
يَسْتَبْشِرُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
بشارت مي دهند - مژده مي دهند - شادي مي کنند - شادمان مي شوند (عبارت : "يَسْتَبْشِرُونَ بِـﭑلَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ "يعني : "به يکديگر مژده ميدهند که فلانيها هم از دنبال ما خواهن...
-
ایجاء
لغتنامه دهخدا
ایجاء. (ع مص ) (از «وج ی ») بخشیدن . (منتهی الارب ). عطا کردن . (از اقرب الموارد). || زفتی کردن . از اضداد است . (منتهی الارب ). بخل . (از اقرب الموارد). || سوده گردانیدن سم ستور را. (منتهی الارب ). || بی صید بازگشتن شکاری . (منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
جامه دان
لغتنامه دهخدا
جامه دان . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) صندوق و خانه ای که رخوت پوشیدنی و غیرپوشیدنی در آن بگذارند. (برهان ). اکثر اطلاق آن بر صندوق و امثال آن کنند که از چرم دوزند برای نگه داشتن جامه و گاهی بمعنی جامه خانه نیز آمده . (آنندراج ). جامدان . (ناظم الاطباء)...
-
دبر
لغتنامه دهخدا
دبر. [ دُ ب ُ ] (ع اِ) پس . (ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، ادبار. (مهذب الاسماء). ج ، دبور. (منتهی الارب ) (غیاث ). مقابل قبل ، پیش . (مهذب الاسماء). دُبر. (منتهی الارب ). کون . اندام پس . مجازاً مقعد. (غیاث ). نشین .نشستگاه . نشیمن گاه . عضرط [ ع ِ رِ...