کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وثی
معنی
(وَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن . 2 - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وثی
لغتنامه دهخدا
وثی . [ وَ ثا ] (ع مص ) معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند. (ناظم الاطباء). معیوب کردن دست را بی آنکه استخوان شکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رگ به رگ شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جا دررفتن استخوان : و ضماده [ الذبل ] یردالوثی و بروز المقعده . (...
-
وثی
لغتنامه دهخدا
وثی . [ وُ ثا ] (ع اِ) دردها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
وثی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن . 2 - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.
-
واژههای همآوا
-
وصی
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرپرست، قیم، کفیل، وکیل، ولی ۲. سفارشگر، ناصح
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَ صی ی ] (اِخ ) لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام . (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَ صی ی ] (اِخ ) لقب علی بن ابی طالب علیه السلام . (آنندراج ) : منم بنده ٔ اهل بیت نبی ستاینده ٔ خاک پای وصی . فردوسی .اگر خلد خواهی به دیگر سرای به نزد نبی و وصی گیر جای .فردوسی .
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَ صی ی ] (ع اِ) ج ِ وَصیّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وصیة شود. || (مص ) درهم و پیوسته روییدن گیاه . وُصی ّ. || (ص ، اِ) اندرزکرده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، یا مؤنث و جمع وی نیاید. ج ، ...
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَص ْی ْ] (ع مص ) خوار گردیدن بعدِ رفعت و منزلت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گران سنگ شدن سپس ِ سبکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(قاموس ). || نزدیک رسیدن . || پیوستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتصال . (اقرب ا...
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وُ صی ی ] (ع مص ) درهم و پیوسته روییدن گیاه . (از اقرب الموارد). وَصی ّ.
-
وصی
فرهنگ فارسی معین
(وَ یّ) [ ع . ] (ص .)کسی که وصیت کننده او را مأمور اجرای وصیت خود کند.
-
وصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: وَصِیّ، جمع: اَوصیاء] vasi ۱. (فقه، حقوق) کسی که وصیتکننده او را برای اجرای وصیت خود تعیین میکند.۲. جانشین.۳. در تشیّع، امام علی که جانشین پیامبر اسلام است.
-
وَسِیْ
لهجه و گویش گنابادی
wasey در گویش گنابادی یعنی بَراْیِ
-
جستوجو در متن
-
جنطیانا
لغتنامه دهخدا
جنطیانا. [ ج َ / ج ِ ](معرب ، اِ) جنطیانه . گیاهی است . (ذیل اقرب الموارد). بیخی باشد سرخ رنگ به گندگی انگشت و از انگشت بزرگتر است و آنرا جنطین الملک و دواءالحیة و کف الذئب خوانند، گرم و خشک است در دوم و سیم . (برهان ) (آنندراج ). میوه ٔ درختی است شب...