وصی . [ وَص ْی ْ] (ع مص ) خوار گردیدن بعدِ رفعت و منزلت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گران سنگ شدن سپس ِ سبکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(قاموس ). || نزدیک رسیدن . || پیوستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتصال . (اقرب الموارد). پیوستن چیزی به چیزی . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر). درهم و پیوسته روییدن گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وَصی ّ. وصاء. وصاءة. (منتهی الارب ). || رسانیدن دو چیز را به هم یا رسانیدن کسی را به چیزی . (منتهی الارب ). وصل . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.