کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وبائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وبائی
لغتنامه دهخدا
وبائی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وباء: سال وبائی . || مبتلا به وبا.
-
جستوجو در متن
-
مآبی
لغتنامه دهخدا
مآبی . [ م َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، وبائی و طاعونی . (ناظم الاطباء).- امراض مآبیه ؛ امراض طاعونی . (از فرهنگ جانسون ). امراض وبائی . (از ناظم الاطباء).
-
وبی
لغتنامه دهخدا
وبی . [ وَ بی ی ] (ع ص ) وباخیز. وباآور. وبائی : این ساعت موسم تابستان رسید و هوای جرجان وبی و عفین است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
عدسة
لغتنامه دهخدا
عدسة. [ ع َ دَ س َ ] (ع اِ) آماسی است خرد و سخت که اندر پلک چشم گردآید و بفسرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || یک دانه نرسک . || سرخکان که بر اندام برآید یا نوعی از جدری که میکشد مردم را. آبله ٔ وبائی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطرالمحیط). || هر ...
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن فرات . یکی از فقهای مشهور مالکی و صاحب کتاب معروف اسدیه در فقه . وی بسال 203 هَ.ق . قاضی قیروان بود و در کارهای سیاسی نیز بصیرت و مهارت داشت و در تاریخ 212 از جانب زیادةاﷲبن اغلب با لشکر زیاد بفتح صقلیه مأمور گشت و در سنه ...
-
بیمارناک
لغتنامه دهخدا
بیمارناک . (ص مرکب ) بیمارغنج . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ). علیل . (ناظم الاطباء). بیمارغنج . دردمند و کسی که بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. رجوع به بیمارغنج شود : اولش قویست با فزونی و آخرش سست بکمی و بیمارناک . (التفهیم ). [ و آنچه بماند از بچه ها ] ...
-
طین ارمنی
لغتنامه دهخدا
طین ارمنی . [ ن ِ اَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گِل ارمنی . سرد است در درجه ٔ اول و خشک است در دو درجه و ریشهاء امعاء را نیکو گرداند و راندن شکم را دفع کند و دمش خون را و سیلان منع کند و ریشهاء عفن راکه در دهان پدید آید چون سرکه بهم آمیخته شود و بک...
-
ند
لغتنامه دهخدا
ند. [ ن َدد / ن ِدد ] (ع اِ) کشته . بوی خوشی است مرکب از عود و عنبر و مشک . (از بحر الجواهر). نوعی از بوی خوش یا عنبر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). نوعی است از بوی خوش . (مهذب الاسماء). بخور آمیخته . (دستوراللغة). ند، به فارسی کشته نامند. مخترع او ب...
-
مشمشه
لغتنامه دهخدا
مشمشه . [ م ِ م ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) مرض وبائی . انفلوآنزا. مرضی است مسری که بیشتر در اسب و استر و خر دیده شده و به انسان نیز سرایت می کند. در انسان و حیوان مشمشه به دو شکل متفاوت ظاهر میشود و حتی نام آنها هم یکی نیست . یکی مشمشه ٔ معمولی است که مخاط ب...
-
چر
لغتنامه دهخدا
چر. [ چ َ ] (اِ) نغمه و غنا باشد، چه چرگر سازنده و مغنی را خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نغمه و غنا و آواز. (ناظم الاطباء). ساز و آواز. موسیقی . رجوع به چرگر شود. || در سیستان چرخاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). بلغت اهل سیستان ، چرخاب . (ناظم الاطبا...
-
شنیع
لغتنامه دهخدا
شنیع. [ ش َ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). بد و زشت . (غیاث اللغات ). قبیح . فظیع : چه بود زین شنیعتر بیدادلحن داود و کر مادرزاد. سنائی .در این حال در جرجان وبائی شنیع ظاهر شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). لوثی شنیع بدین سبب بر دیب...
-
مرگامرگی
لغتنامه دهخدا
مرگامرگی . [ م َ م َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مرگامرگ . بیماری عام . بلای عام . موت فاشی . جارف . ذریع. طاعون . وباء. وبا. وباء. (از منتهی الارب ). یوت . ابیذمیا : استعار؛ شدت مرگامرگی . جارف ، سؤاف ، سواف ، موتان ؛ مرگامرگی ستور. (منتهی الارب ). غد...
-
حمی
لغتنامه دهخدا
حمی . [ ح ُم ْ ما ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ،حمیات . (منتهی الارب ). اقسام حمی : حمی الیوم ؛ تب یکروزه . حمی بسیط؛ که سبب تب یک خلط باشد و بس . حمی بلغمیه . (بحر الجواهر). حمی حصبه . حمی خفیفه . حمی خمس . حمی دائم یا حمی متصل . ح...
-
طاعون
لغتنامه دهخدا
طاعون . (ع اِ) مرگامرگی . ج ، طواعین . (منتهی الارب ). شآمت و مرگ عام . (لطایف ). || وبا. (دهار). داءالشوکة که مرضی است الیافی عام و کشنده . || دبل . زقمة. (منتهی الارب ). || مجازاً شعرا آن را به معنی تلخ و طاعون و طاعونی را به معنی تلخی به کار برده ...