کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
واغ واغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) vāqvāq = واقواق
-
واک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] vāk = واق
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور.[ اَ م َ ] (اِخ ) یا بومنصور. از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی این بیت برای کلمه ٔ واق واق شاهد آمده است :نه واق واق و نه عنقای مغربیم بگیر (؟)نه هم بنوع زرافه نه کرگ دزواریم (؟).
-
عواق
لغتنامه دهخدا
عواق . [ ع َ واق ق ] (ع اِ) عواق النخل ؛ نهال ریزه ٔ خرما. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
شواق
لغتنامه دهخدا
شواق . [ ش َ واق ق ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاقة. (ناظم الاطباء). رجوع به شاقة شود.
-
لطاف
لغتنامه دهخدا
لطاف . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیف : جرعه ای بر روی خوبان لِطاف تا چگونه باشد آن را واق صاف .مولوی .
-
جغر
لغتنامه دهخدا
جغر. [ ج َ ] (اِ) وزغ . (برهان ). غوک . قورباغه . ضفدع . واق . غنجموس . قاس . مکل . بزق . رجوع به چغز و وزغ در همین لغت نامه شود.
-
حواق
لغتنامه دهخدا
حواق . [ ح َ واق ق ] (ع اِ) ج ِ حاقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلاهای سخت . (منتهی الارب ). رجوع به حاقه شود.
-
واقی
لغتنامه دهخدا
واقی . (ع ص ) نگاه دارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). حافظ. صائن . نگهبان . || حامی . (غیاث اللغات ). || دافع. (از اقرب الموارد). مانع. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). مالهم من اﷲ من واق ؛ ای دافع. (اقرب ال...
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (اِخ ) (بحر... یا خلیج ...) از شعب پنجگانه ٔ بحرالهند. رجوع به حبط ج 2 ص 409 و413 شود. دریای اخضر که اقیانوس مشرقی گفتیم و حد او آنک معلومست از آخر عمارت جنوب تا بخط استوا و جزیره ٔ واق واق و شهرهای واق واق و ناحیت چینستان و کرانه ٔ ...
-
جغز
لغتنامه دهخدا
جغز. [ ج َ ] (اِ) وق واق و غوک باشد و وزغ و غنموش و قماس و مکل و بزغ نیز خوانندش و به تازی غنجوی گویند. (اوبهی ) : هر چند که درویش پسر فغ زایددر چشم توانگران همه جغز آید. ابوالفتح بستی .رجوع به چغز شود.
-
میمون
لغتنامه دهخدا
میمون . [ م َ مو / م ِ مو ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ میمونیان و از راسته ٔ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که میوه اش کپسول است و با دو شکاف بازمیشود و یکی از گیاهان زینتی است و گلهایش غالباً به رنگ سفید و بنفش و قرمز است . انف الثور. انف العجل . گل میمون ....
-
گز پیر
لغتنامه دهخدا
گز پیر. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندر عباس ، واق-ع در 120000گزی جنوب میناب و 3000گزی باختر راه مالرو جاسک به میناب . هوای آن گ-رم و دارای 45ت-ن سکنه است . (از فرهنگ جغرافی-ائی ای-ران ج 8).
-
واک
لغتنامه دهخدا
واک . (اِ) پرنده ای است کبودرنگ و اکثر در کنارهای آب نشیند و معرب آن واق است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). اسم طایری است از طیور آبی که در کناره ٔ آب می باشد خاکستری رنگ مایل به سیاهی و مخلوط...
-
نباح
لغتنامه دهخدا
نباح . [ ن ُ ] (ع مص ) خشن شدن آواز هدهد به خاطر سالمند شدن آن . (از اقرب الموارد از اللسان ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || هجا گفتن شاعر. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نبحتنی کلابک ؛ لحقتنی شتائمک . (اقرب الموارد) (معج...