کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسطۀ اطلاعات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
information broker
واسطۀ اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] فردی که دارای مهارت بازیابی و ارائۀ اطلاعات است و بهطور مستقل برای اطلاعات گردآوریشده بازاریابی میکند
-
واژههای مشابه
-
واسطه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خواهشگر، شفیع، میانجی ۲. دلال، رابط ۳. محرک، مسبب ۴. سبب، علت
-
واسطه
فرهنگ واژههای سره
میانج
-
واسطه
لغتنامه دهخدا
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان های زرند کرمان که در 15 هزارگزی شمال شرقی زرند و چهار هزارگزی مغرب راه مالرو زرند به رفسنجان قرار دارد و دارای 17 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
واسطه
لغتنامه دهخدا
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان . در 56 هزارگزی مغرب راور و یک هزارگزی راه فرعی راور به کرمان واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
واسطه
لغتنامه دهخدا
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) دهی است بین کاشان و اصفهان که در چهارده فرسنگی کاشان و هجده فرسنگی اصفهان واقع شده است . حمداﷲ مستوفی درباره ٔ آن چنین آرد: من کاشان الی اصفهان : از کاشان تا دیه تهرود هشت فرسنگ ازو تا دیه واسطه شش فرسنگ ازو تا رباط مورچه خو...
-
واسطه
لغتنامه دهخدا
واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) واسطة: در میان بونده . (آنندراج ). هر چیزی که در میان واقع میگردد. (ناظم الاطباء). وسط. میان : و الا واسطه ٔ آن به حیرت کشد. (کلیله و دمنه ). در واسطه ٔ نیشابور سمکی تا سماک و فلکی ثامن بر افلاک ظاهر شد. (ترجمه ٔ ت...
-
واسطة
لغتنامه دهخدا
واسطة. [ س ِ طَ ](ع ص ، اِ) مؤنث واسط. واسطه . رجوع به واسطه شود.
-
واسطه
فرهنگ فارسی معین
(س طِ) [ ع . واسطة ] 1 - (اِفا.) میانجی . 2 - دلاُل . 3 - مرکز، ناحیه ، کرسی . 4 - شفیع . 5 - سبب ، علت ، انگیزه .
-
واسطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: واسطَة] vāsete ۱. کسی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع میکند؛ میانجی.۲. کسی که از شخصی برای کس دیگر چیزی را طلب میکند؛ شفاعتگر.۳. دلال.۴. علت؛ سبب.۵. [قدیمی] بزرگترین گوهر در وسط گردنبند؛ واسطةالعقد.۶. [قدیمی] ویژگی آنچه د...
-
واسطه
دیکشنری فارسی به عربی
روحي , سمسار , وسط
-
catch crop
گیاه واسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاه پررشدی که در فاصلۀ زمانی بین دو محصول اصلی کشت میشود
-
loading broker
واسطۀ بارگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شرکتی که به معرفی یک خط کشتیرانی و تبلیغ و جلب مشتری برای آن میپردازد و امور بارگیری و انجام هماهنگیهای لازم برای حمل و امضای بارنامههای مربوط به آن را بر عهده دارد
-
freight broker
واسطۀ حمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کسی که در تنظیم شرایط قرارداد حمل بین فرستندۀ بار و حملکنندۀ آن نقش واسطه دارد