کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وارغ
/vāraq/
معنی
= برغ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارغ
لغتنامه دهخدا
وارغ . [ رِ / رُ ] (اِ) برغ است و آن بندی باشد که در پیش آب از چوب و گل بندند. (برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). ورغ . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || خندقی که در جلو دشمن بندند. (ناظم الاطباء). || لحیم را گویند و آن چیزی باشد که طلا...
-
وارغ
لغتنامه دهخدا
وارغ . [ رُ ] (اِ) آروغ . (ناظم الاطباء).
-
وارغ
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ) (اِ.) 1 - گلیم ، پلاس . 2 - سد مانندی ساخته شده از چوب و گل .
-
وارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vāraq = برغ
-
وارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vāreq ۱. بند؛ ریسمان.۲. گلیم.
-
وارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vāroq = آروغ
-
واژههای همآوا
-
وارق
لغتنامه دهخدا
وارق . [ رِ ] (ع ص ) پربرگ . (المنجد). بابرگ .(ناظم الاطباء). درخت پربرگ . (از اقرب الموارد). || خوشبرگ . (المنجد). و رجوع به وارقه شود.
-
جستوجو در متن
-
برغ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) بندی باشد که از چوب و خاشاک و خاک و گل در برابر آب ببندند، سد، برغاب . ورغ و وارغ نیز گویند.
-
وازغ
لغتنامه دهخدا
وازغ . [ زَ ] (اِ) شاخه های بریده شده از خرمابن . (ناظم الاطباء). آنچه از درخت خرما ببرند. (برهان ). واژغ . داربست و چفته . (ناظم الاطباء). مصحف واژغ و وارغ است . رجوع بدان کلمه شود. || نانی که از پوست لیفی خرمابن میسازند.(ناظم الاطباء) (اشتنگاس ). د...
-
درخواست کردن
لغتنامه دهخدا
درخواست کردن . [ دَ خوا / خا ک َدَ ] (مص مرکب ) استدعا کردن . التماس کردن . خواهش کردن . از روی نیاز سؤال کردن . تقاضا کردن . توسل . الحاح . (تاج المصادر بیهقی ) : درخواست می کند امیرالمؤمنین از خداوندتعالی که صاحب منزلت سازد امام پاک القادرباللّه ...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (پسوند) این مزیدببعضی کلمات ملحق شود و معنی زمان دهد : آب انگور خزانی را خوردن گاه است که کس امسال نکرده ست مر او را طلبی . منوچهری .وقت سحرگاه فراشی آمد مرا بخواند برفتم . (تاریخ بیهقی ). و هم در شب رسولی نامزد کردند، مردی علوی وجیه از محتشمان...
-
استانبول
لغتنامه دهخدا
استانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم است . موقع و تقسیمات این شهر باعظمت از چهار قسمت عمده تشکیل شده :1 - خود استانبول و ایّوب...