کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیزم کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیزم کش
/hizomkeš/
معنی
۱. کسی که هیزم برای فروش جمع میکند.
۲. کسی که هیزم برای سوزاندن میبرد: ◻︎ میان دو کس جنگ چون آتش است / سخنچین بدبخت هیزمکش است (سعدی: ۱۷۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیزم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hizomkeš ۱. کسی که هیزم برای فروش جمع میکند.۲. کسی که هیزم برای سوزاندن میبرد: ◻︎ میان دو کس جنگ چون آتش است / سخنچین بدبخت هیزمکش است (سعدی: ۱۷۲).
-
واژههای مشابه
-
خشکه هیزم
لغتنامه دهخدا
خشکه هیزم .[ خ ُ ک َ / ک ِ زُ ] (اِ مرکب ) هیزم خشک : بگشتند و آتش برافروختندبدو خشک هیزم همی سوختند.فردوسی .
-
خرده هیزم
لغتنامه دهخدا
خرده هیزم . [ خ ُ دَ / دِ زُ ] (اِ مرکب ) هیزمهای ریزه که پس از شکستن باقی می ماند. آشغال هیزم . هیزم خرده .
-
هیزم دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hizomdān جایی که هیزم انبار کنند؛ هیمهدان.
-
هیزم نیمسوز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nimasuǰ طاری: nimsuǰ طامه ای: nimasoti طرقی: ezem-e nimsotti کشه ای: namasoti نطنزی: nimasotti
-
هیزُم تَر
لهجه و گویش تهرانی
جنس نامرغوب
-
هیزم شکن
لهجه و گویش تهرانی
کسی که هیزم را خرد میکند
-
حسین آباد هیزم دشت
لغتنامه دهخدا
حسین آباد هیزم دشت . [ ح ُ س ِ زُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی ولی گرمسیر. دارای 82 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ،...
-
هیزمدان،هیزم دونی
لهجه و گویش تهرانی
انبار هیزم
-
چِلکه و هیزم
فرهنگ گنجواژه
چوب و چیل.
-
بوته و هیزم
فرهنگ گنجواژه
سوخت.
-
چوب و بُته و هیزم
فرهنگ گنجواژه
سوخت.
-
جستوجو در متن
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)š ۱. نواری با رشتههای لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر میشود.۲. (صفت) دارای قابلیت ارتجاع؛ کشی: شلوار کش.۳. (بن مضارعِ کِشیدن) = کشیدن۴. کِشنده؛ حملکننده؛ حامل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارکش، هیزمکش.۵. تحملکننده؛ متحمل (در ترکیب با کلمۀ...