کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیاج
/heyāj/
معنی
۱. برانگیختن.
۲. کارزار کردن؛ جنگ کردن.
۳. کارزار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیاج
لغتنامه دهخدا
هیاج . (ع مص ) خشک شدن نبات . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (اقرب الموارد). زرد و خشک گردیدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || انگیخته شدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || انگیخته شدن جنگ . (ترجمان علامه ٔ جرجان...
-
هیاج
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (مص م .) برانگیختن ، کارزار کردن .
-
هیاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] heyāj ۱. برانگیختن.۲. کارزار کردن؛ جنگ کردن.۳. کارزار.
-
جستوجو در متن
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیاج بن بسطام . وی از پدرش و جز او حدیث روایت می کند و از او اهل هرات روایت میدارند. سلیمانی او را بچیزی نمیگیرد. ابن حبان در ثقات از او نام میبرد. یحیی بن احمدبن زیاد الهروی می گوید: هر وقت که انکاری بر هیاج رود این انکار فق...
-
خالد هروی
لغتنامه دهخدا
خالد هروی . [ ل ِ دِ هََ رَ ] (اِخ )وی شاعری است معاصر انوری . رجوع به خالدبن ربیع الملکی الطولانی ، ملقب به فخرالدین و خالدبن هیاج شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی هیاج . وی اول کس بود که در صدر اول مصاحف نوشت و بحسن خط شهرت داشت و شعر و اخبار برای ولیدبن عبدالملک تحریر می کرد.
-
هیجان
لغتنامه دهخدا
هیجان . [ هََ ی َ ] (ع مص ) هیج . هیاج . برانگیخته شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انگیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || برانگیختن . (اقرب الموارد). رجوع به هیج و هیاج شود. || (اِمص ) جوش . جوشش . شور....
-
غندرودی
لغتنامه دهخدا
غندرودی . [ غ َ دَ ] (اِخ ) فتح بن نعیم هروی غندرودی ، مکنی به ابوعمرو. از شریک و حکم بن ظهیر روایت کند، و اسحاق بن هیاج از وی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 180) (تاج العروس ).
-
هیجن
لغتنامه دهخدا
هیجن . [ ] (اِ) این کلمه را ناصرخسرو در شعر ذیل آورده است ، اما در کتب لغت دسترس ما یافته نشد. شاید بتوان گفت که به ضرورت شعری از مصدر هیج و هیجان و هیاج عربی به معنی به خشم شدن و برانگیخته شدن و برانگیختن به صورت مورد اشاره به کار برده باشد : اگر نا...
-
مهایجة
لغتنامه دهخدا
مهایجة. [ م ُ ی َ ج َ ] (ع مص ) برانگیختن و خشم گرفتن و کارزار و کشش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با کسی شور انگیختن . (مصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). شور برانگیختن و کشتن . (از اقرب الموارد). هیاج . (منتهی الارب ).
-
برانگیخته شدن
لغتنامه دهخدا
برانگیخته شدن . [ ب َ اَ ت َ /ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبعاث . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر). انزعاج . (تاج المصادر) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). هیجان . هیاج . (منتهی الارب ). اهتیاج . رجوع به برانگیخته و برانگیختن در همه ٔ معانی شود.
-
مست شدن
لغتنامه دهخدا
مست شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حالتی دست دادن از سستی و لذت و نشاط و کم خردی با خوردن شراب و دیگر مسکرات و امثال آن . سکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). نزف . انزاف . نشوة. انتشاء. ثمل . انهکاک . دجر. صاحب آنندراج گوید: گرم شدن ، سرگران گردیدن ، ...
-
خشک شدن
لغتنامه دهخدا
خشک شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل تر شدن ،رطوبت چیزی از بین رفتن . نم چیزی گرفته شدن . بدون رطوبت شدن . جَفاف . یبس . جفوف . (تاج المصادر بیهقی ).- خشک شدن آب چاه ؛ بپایان رسیدن آب آن . لطع. (منتهی الارب ).- خشک شدن آب دهن ؛ بدون آب شدن دها...
-
مستی
لغتنامه دهخدا
مستی . [ م َ ] (حامص ) حالت مست . مست بودن . صفت مست . حالتی که از خوردن شراب و دیگر مسکرات پدید آید. مقابل هشیاری . غلبه ٔ سرور بر عقل به مباشرت بعضی اسباب موجبه ٔ سکر که مانع آید از عمل به عقل بی آنکه عقل زایل شده باشد. حالت غیر عادی از طرب و جز آن...