کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیئات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیئات
/haya'āt/
معنی
= هیئت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیئات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هَیئة] [قدیمی] haya'āt = هیئت
-
جستوجو در متن
-
ذات الحلق
لغتنامه دهخدا
ذات الحلق . [ تُل ْ ح ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) حلقه های متداخله ای است که علمای هیئات کواکب را بدان رصد کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). مجموع حلقه های بسیاری است فلزین یا چوبین یا از مُقوا که آسمان و حرکات کواکب را نماید و در مرکز حلقه ها کره ای خرد که ن...
-
جرادالبحر
لغتنامه دهخدا
جرادالبحر.[ ج َ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ملخ دریایی . (منتهی الارب ). میگو. روبیان . اربیان . (یادداشت مؤلف ). ملخ آبی . مؤلف مخزن الادویه آرد: آن را ملخ دریایی نامند.ماهیت آن : گفته اند حیوانی است سر آن مربع و از حوالی سر تا نصف تن صدفی و از هر طر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی طاش کبری زاده ، مکنی به ابوالخیر و ملقب به عصام الدین . مولد به سال 901 هَ .ق . بشهر بروسه و وفات در سنه ٔ 968 ومدفن او بجوار تربت سید ولایت در محله ٔ عاشق پاشاست .او یکی از علمای آسیةالصغری و صاحب اخلاق حمیده و متوا...
-
لفظ
لغتنامه دهخدا
لفظ. [ ل َ ] (ع اِ) سخن . ج ، الفاظ. (منتهی الارب ). زبان . لغت . جرجانی گوید: ما یتلفظ به الانسان او فی حکمه ، مهملاً کان او مستعملاً. (تعریفات ). مقابل معنی ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بالفتح و سکون الفاء فی اللغة، الرّمی یقال : اکلت التمرة و ...
-
ابومعشر
لغتنامه دهخدا
ابومعشر. [ اَ م َ ش َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن عمر خراسانی ، بلخی ، منجم . در نامه ٔ دانشوران آمده است که : او از مردمان بلخ و از بزرگان منجمین است و در عصر خود پیشوا و استاد اصحاب نجوم بوده و هم در علم تاریخ و اطلاع بر سیر ملوک فرس و حالات دیگر طوایف ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل علوم و تک...