کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همدرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همدرس
/hamdars/
معنی
دو یا چند تن که در یکجا تحصیل کنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
classmate, schoolmate
-
جستوجوی دقیق
-
همدرس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] hamdars دو یا چند تن که در یکجا تحصیل کنند.
-
واژههای همآوا
-
هم درس
لغتنامه دهخدا
هم درس . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) دوتن که با هم درس خوانند. هم کلاس . هم سبق : بشوی اوراق اگرهم درس مایی که علم عشق در دفتر نباشد.حافظ.
-
جستوجو در متن
-
همدوره
واژگان مترادف و متضاد
۱. معاصر، همزمان، همعصر ۲. همدرس، همکلاس
-
هم سبق
لغتنامه دهخدا
هم سبق . [هََ س َ ب َ ] (ص مرکب ) همدرس . (آنندراج ) : احمد برادر رضاعی و هم سبق سلطان بود. (حبیب السیر).
-
همشاگردی
لغتنامه دهخدا
همشاگردی . [ هََ گ ِ ] (ص مرکب ) هم شاگردی . آنکه با دیگری در یک مدرسه شاگردی کند. هم مدرسه . همدرس . همکلاس . رجوع به این مدخل ها شود.
-
قالش
لغتنامه دهخدا
قالش . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) یار. (ناظم الاطباء). دوست . رفیق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همدرس . (ناظم الاطباء).
-
درس
لغتنامه دهخدا
درس . [ دَ ] (ع اِ) سبق و چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب باشد و یا از خارج .(ناظم الاطباء). موضوعی که معلم به شاگرد آموزد. خواندن کتاب ، به لفظ گفتن و دادن و گرفتن و کردن و خواندن مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : در درس دعو...
-
کلاس
لغتنامه دهخدا
کلاس . [ کْلا / ک ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔفرانسوی هر یک از شعبه های مدرسه که شاگردان آن هم قوه و همدرس در یک اطاق درس می خوانند. اطاق درس دسته ای از شاگردان مدرسه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- همکلاس ؛ هر فردی که با جمعی در یک اطاق درس می خوانند....
-
شمس الاسلام
لغتنامه دهخدا
شمس الاسلام . [ ش َ سُل ْ اِ ] (اِخ ) کیاالهراسی یا کیای هراسی متوفا به سال 504 هَ . ق . ازدانشمندان نامی قرن پنجم و ششم هجری و از شاگردان ابوالمعالی و همدرس امام محمد غزالی بود که بسبب آمدن لفظ (کیا) با اسم او که با نام بعضی از پادشاهان اسماعیلیه مو...
-
مدارسة
لغتنامه دهخدا
مدارسة. [ م ُ رَ س َ ] (ع مص ) چیزی با کسی درس کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سبق گفتن و درس کتاب کردن . (منتهی الارب ). کتاب را تدریس کردن . دراس . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || با هم مذاکره کردن . (از منتهی الارب ). مذاکره کردن با اهل...
-
فدن
لغتنامه دهخدا
فدن . [ ف ِ دُ ] (اِخ ) یکی از شاگردان سقراط. (یادداشت بخط مؤلف ). فادو. از فیلسوفان یونان و از مردم مدینه ٔ الیس بود. در آخرین سالهان قرن پنجم ق . م . به دنیا آمد و در جنگی که در سالهای 401 و 400 ق . م . میان اسپارت و الیس درگرفت وی در آتن بود و در...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالمل»بن علی مکنی به ابوالقاسم حاکمی طوسی . وی از شاگردان امام الحرمین و مردی اهل تقوی و ورع بود و در فقه مهارتی بسزا داشت . وی همدرس غزالی و از دوستان مخلص و وفادار او بود و غزالی او را محترم و بزرگ میداشت .مولد وی ظاهر...
-
خداترس
لغتنامه دهخدا
خداترس . [ خ ُ ت َ ] (نف مرکب ) متقی . پرهیزگار. عفیف . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه از خدا ترسد. باایمان . معتقد بخدا. خداپرست : وآن پیر حیایی خداترس با شیر خدای بود همدرس . نظامی .خداترس را بر رعیت گمارکه معمار ملک است پرهیزگار. بوستان .خداتر...