کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هما
/homā/
معنی
پرندهای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. Δ قدما میپنداشتند خوراکش استخوان است و سایهاش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به او مثل میزدند: ◻︎ غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هما
فرهنگ نامها
(تلفظ: homā) (در پهلوی به معنی فرخنده)؛ پرندهای با جثهای نسبتاً درشت از خانوادهی لاشخورها ، دارای بالهای بلند ، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار . [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایهاش بر سر هر کس ب...
-
هما
لغتنامه دهخدا
هما. [ هََ ] (ع صوت ) هما واﷲ؛ به معنی اما واﷲ است . برای تحقیق تالی خود آید. تقول : هما ان زیداً عاقل ؛ یعنی درحقیقت او عاقل است . (منتهی الارب ).
-
هما
لغتنامه دهخدا
هما. [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 422 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه . محصول عمده اش غله ، پنبه و لبنیات و کاردستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
هما
لغتنامه دهخدا
هما. [ هَُ ] (اِخ ) میرزا صادق دیباچه نگار، از مردم مرو. (دانشوران خراسان ص 251).
-
هما
لغتنامه دهخدا
هما. [ هَُ ] (ع ضمیر) ضمیر است برای تثنیه ٔ مؤنث و مذکر. (یادداشت مؤلف ). ایشان دو مرد یا ایشان دو زن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
-
هما
لغتنامه دهخدا
هما. [ هَُ] (اِ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه ٔ او افتد به دولت و سلطنت رسد. (غیاث ). همای . پشتش سیاه مایل به خاکستری ، سینه اش حنایی بی نقش ، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. (یادداشت مؤلف ). در ادبی...
-
هما
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) 1 - پرنده ای افسانه ای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می شود. 2 - نامی است از نام های زنان .
-
هما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: humāk] ‹همای› (زیستشناسی) homā پرندهای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. Δ قدما میپنداشتند خوراکش استخوان است و سایهاش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به او مثل میزدند: ◻︎ غلیواج از...
-
هما
واژهنامه آزاد
پرنده ای افسانه ای که اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد، آن شخص سعادتمند می شود.
-
هما
واژهنامه آزاد
به معنای سعادت,خوشبختی. اولین پادشاه زن ایرانی هما نام داشته است.
-
واژههای مشابه
-
هُمَا
فرهنگ واژگان قرآن
آن دو
-
هُما
لهجه و گویش تهرانی
رنگ زرد کمرنگ زردچوبه ای(کبوتر)،دارای لک زرد و سیاه مخلوط
-
زرین هما
لغتنامه دهخدا
زرین هما. [ زَرْ ری هَُ ] (اِ مرکب ) آفتاب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زرین همای : زرین همای چتر سفید است بال توبی بال چون حواصل گرگین چه مانده ای . خاقانی (از آنندراج ).رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
پر هما
لغتنامه دهخدا
پر هما. [ پ َرْ رَ / رِ هَُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلغی که از پرهای بعضی مرغان سازند اتاقه یا اتاغه نیز گویند. (غیاث اللغات ). قدما چون سایه ٔ هما را میمون و مبارک میشمردند پر آنرا بر کلاه و مغفر و امثال آن میزدند ونیز پر هما صورتی از فر هما است ...