کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلبة
لغتنامه دهخدا
هلبة. [ هَُ ب َ ] (ع اِ) یکی از هلب . || هلبة الشتاء؛ سختی سرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) ستاره ای است . (از اقرب الموارد). نام کوکبی از دب اکبر. (نفائس الفنون ).
-
هلبة
لغتنامه دهخدا
هلبة. [ هَُ ل ُب ْ ب َ ] (ع اِ) هلبة الشتاء و الزمان ؛ سختی آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
هلبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هلبَة] (نجوم) holbe از صورتهای فلکی جنوبی؛ ذاتالشعور؛ حوض؛ ضفیرةالاسد.
-
واژههای همآوا
-
حلبة
لغتنامه دهخدا
حلبة. [ ح َ ب َ ] (ع اِ) گروه اسبان رهان . (منتهی الارب ). || اسبان که فراهم گیرند مسابقت را. (مهذب الاسماء). اسبان که بجهت دوانیدن جمع کنند از هر جا در یک اصطبل . (منتهی الارب ). || مجازاً، به معنی میدان . (یادداشت مرحوم دهخدا). || مردم که برای یاری...
-
حلبة
لغتنامه دهخدا
حلبة. [ ح َ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ حالب . مردان دوشنده . (منتهی الارب ). رجوع به حالب شود.
-
حلبة
لغتنامه دهخدا
حلبة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) سیاهی صرف و محض . (ناظم الاطباء). || درخت عرفج . || درخت قتاد که مثل سوزن خار دارد. || شنبلید. (منتهی الارب ). شنبلیله .
-
حلبة
لغتنامه دهخدا
حلبة. [ ح ُ ل ُ ب َ ] (ع اِ) شنبلید. (منتهی الارب ). شملید. (نصاب ). حلبه بپارسی شمبلید، گرم و خشک است در دوم سینه نرم دارد و سرفه را دفع کند و ضیق نفس را سودمند آید و باه برانگیزاند و چون ده مثقال از او بکوبند و بپزند و به آبی که دو مثقال بوره ارمنی...
-
جستوجو در متن
-
هلباء
لغتنامه دهخدا
هلباء. [ هََ ] (ع ص ) مؤنث اهلب . زن بسیار موی سرین . || هلبة هلباء؛ بلای سخت . (از منتهی الارب ).
-
ضفیرةالاسد
لغتنامه دهخدا
ضفیرةالاسد. [ ض َ رَ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح فلکیات ) ذات الشعور. هلبه .
-
ذات الشعور
لغتنامه دهخدا
ذات الشعور. [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) صورتی از صور شمالی فلک میان صورت دب ّ اکبر و اسد و آن را حوض و ضفیرةالاسد و شعر بره نیس یا برنیکی و هلبة نیز نامند و مرکب است از نه کوکب مثنی و یک کوکب از قدر سیم .
-
هلاب
لغتنامه دهخدا
هلاب . [ هََ ل ْلا ] (ع ص ، اِ) باد سرد باباران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چند روز است نهایت سرد در کانون دوم . (منتهی الارب ). و گویند آن در هلبة الشتاء است . (از اقرب الموارد). || یوم هلاب ؛ روز بادوباران ناک . (آنندراج ). روزی که باد و...
-
جذابة
لغتنامه دهخدا
جذابة. [ج َذْ ذا ب َ ] (ع اِ) موی سطبر دم اسب که بدان چکاوک را صید کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آلتی است که از موی درست کنند برای شکار. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). هلبة تصاد بها القنابر و هی شعر یربط و یجعل آلة الاصطیاد. (از اقرب الموارد)...