کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرزه دو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هرزه درای
لغتنامه دهخدا
هرزه درای . [ هََ زَ / زِ دَ ] (نف مرکب ) مرکب از هرزه + درای که مخفف دراینده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کنایت از پوچ گوی و هرزه گوی و یاوه گوی باشد. (برهان ). پرگوی و یاوه گوی . (ناظم الاطباء) : در کاروان ما جرس قال و قیل نیست راه سخن به هرزه در...
-
هرزه درایی
لغتنامه دهخدا
هرزه درایی . [ هََ زَ / زِ دَ ] (حامص مرکب ) هرزه لایی . ژاژخایی . هرزه خایی . یاوه گویی . یاوه سرایی . (یادداشت به خط مؤلف ). پرحرفی و یاوه گویی . (ناظم الاطباء).
-
هرزه دراییدن
لغتنامه دهخدا
هرزه دراییدن . [ هََ زَ / زِ دَ دَ ] (مص مرکب ) هرزه گفتن . بیهوده گویی کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه دزد
لغتنامه دهخدا
هرزه دزد. [ هََ زَ / زِ دُ ] (نف مرکب ) آنکه مرتکب دزدی کوچک میشود و چیزهایی میدزدد که نه به کار خودش می آید و نه به کار دیگری . (ناظم الاطباء) (از برهان ). آفتابه دزد در تداول عام .
-
هرزه دست
لغتنامه دهخدا
هرزه دست . [ هََ زَ / زِ دَ ] (ص مرکب ) آنکه بی سبب دیگری را زند با دست . (یادداشت به خط مؤلف ). || آنکه به هر چیز دست ساید. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه دهن
لغتنامه دهخدا
هرزه دهن . [ هََ زَ / زِ دَ هََ ] (ص مرکب ) آنکه سخن خود را نسنجیده گوید و سخنان بیهوده و یاوه از دهانش برآید. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه رو
لغتنامه دهخدا
هرزه رو. [ هَََ زَ / زِ رَ / رُ ] (نف مرکب ) دیری کننده . (ناظم الاطباء). || آنکه بدون اراده و بدون کار به هرجا آمد و شد می کند و سخن چینی و هرزه درایی مینماید. (ناظم الاطباء).
-
هرزه زبان
لغتنامه دهخدا
هرزه زبان . [ هََ زَ / زِ زَ ] (ص مرکب ) هرزه دهن . آنکه سخنان یاوه و بیهوده گوید. رجوع به هرزه دهن شود.
-
هرزه شدن
لغتنامه دهخدا
هرزه شدن . [ هََ زَ / زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هرز شدن . سوده و غیر قابل استعمال شدن چنانکه قفل و کلید و جز آن . (یادداشت به خط مؤلف ). || فاسد شدن و بد شدن آدمی در اخلاق و رفتار و گفتار. رجوع به هرزه شود.
-
هرزه کار
لغتنامه دهخدا
هرزه کار. [ هََ زَ / زِ ] (ص مرکب ) کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را.(یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی ).
-
هرزه گردی
لغتنامه دهخدا
هرزه گردی . [ هََ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) بیهوده گردی . بی سبب و بی هدف و اراده راه پیمودن : بخیه ٔ کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست خنده آرد کفش من بر هرزه گردیهای من .صائب .
-
هرزه گو
لغتنامه دهخدا
هرزه گو. [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) یاوه گوی . (ناظم الاطباء) : نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتدکه گوش هوش به مرغان هرزه گو داری . حافظ.رجوع به هرزه خای و هرزه درای شود. || دیوانه . (ناظم الاطباء).
-
هرزه گویی
لغتنامه دهخدا
هرزه گویی . [ هََ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) پرگویی ویاوه گویی . (ناظم الاطباء). رجوع به هرزه درایی شود.
-
هرزه لا
لغتنامه دهخدا
هرزه لا. [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) هرزه لای . هرزه درای . هرزه خای . هرزه گو. یاوه گوی : غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا. سنائی .گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنایی .مس...
-
هرزه لای
لغتنامه دهخدا
هرزه لای . [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) آنکه بیهوده سخن می گوید و پوچ میگوید. (ناظم الاطباء) : ز درد روبه عشقش چو شیر می نالم اگر چه همچو سگم هرزه لای میداند. سعدی .رجوع به هرزه لا شود.