کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هالۀ دگرگونی همبَری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
contact metamorphic aureole
هالۀ دگرگونی همبَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] هالهای که در اطراف دگرگونی همبَری با فواصلی بین چند سانتیمتر تا چند کیلومتر از تودۀ نفوذی بهصورت زونبندی مشاهده میشود
-
واژههای مشابه
-
هاله
فرهنگ نامها
(تلفظ: hāle) (در نجوم) حلقهی نورانی سفید یا رنگی که گاهی گِردِ قرص ماه یا خورشید دیده می شود ؛ حلقه یا حاشیهی تابناکی که در اطراف چیزی به ویژه در اطراف سر مقدسین در نقاشیها دیده می شود ؛ (به مجاز) آنچه گرداگرد چیزی یا جایی را فرا میگیرد .
-
هاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. چنبرماه، خرمن، خرمنماه، شادورد، شایورد ۲. بدجنس، بدذات، شریر ۳. عدل، لنگه
-
هاله
لغتنامه دهخدا
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) مردم مفسد و مفتن . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) : رنجم همیشه هست ز دست دلاله ای دلاله ای که هست بهر خانه هاله ای . ادیب صابر. || قرار گرفته و آرام یافته . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و این مع...
-
هاله
لغتنامه دهخدا
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خرمن ماه را گویند.و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است . ...
-
هاله
لغتنامه دهخدا
هاله . [ ل ِ ] (اِخ ) بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی . سکنه ٔ آن 182 تن فارسی و عربی زبان . آب آن از چاه و مح...
-
هاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) خرمن ماه ، دایرة نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر می شود.
-
هاله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) عدل ، لنگه .
-
هالة
دیکشنری عربی به فارسی
نشله و تجلي هر ماده (مثل بوي گل) , رايحه , تشعشع نوراني , مورد , غلا ف , هاله , حلقه نور , نوراني شدن (انبياء واولياء) , بعنوان مثال ذکر کردن , لحظه , نمونه , مثل , مثال , شاهد , وهله , موقعيت , محل , وضع , توضيح دادن , جزء به جزء شرح دادن , اظهار دا...
-
هاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هالَة] hāle ۱. (نجوم) دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر میشود؛ شایورد؛ شادورد؛ شاهورد.۲. حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده میشود.
-
هاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hāle شخص فتنهانگیز؛ مفسد؛ بدذات.
-
هاله
دیکشنری فارسی به عربی
سحاب ممطر , هالة
-
halo vision
هالهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تشخیص یک هالۀ رنگین در اطراف منبع نور
-
galactic halo
هالۀ کهکشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] منطقۀ کروی پیرامون کهکشانها، شامل ستارههای پیرتر