کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکوخصالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکوخصالی
لغتنامه دهخدا
نیکوخصالی . [ خ ِ ] (حامص مرکب ) نیکوخصال بودن . خوش خصلتی . نکوخصلتی : جهان را همه فتنه ٔ خویش گیربه نیکوخصالی و شیرین زبانی .فرخی .
-
جستوجو در متن
-
نیکوخصلتی
لغتنامه دهخدا
نیکوخصلتی . [ خ َ ل َ ] (حامص مرکب ) نیکوخصالی .
-
سالم ترکمان
لغتنامه دهخدا
سالم ترکمان . [ ل ِ م ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) اسم او محمود بیک از مشاهیر و معاریف ترکمان است شخصی بسیار آرمیده و خوشرفتار و مصاحب بود. بشعر شهرت دارد و در اسلوب مثنوی طبع خوبی داشت «یوسف و زلیخا» را تتبع کرده است و در حقیقت اگر نامش «یوسف و زلیخا» نبود آن...
-
شیرین زبانی
لغتنامه دهخدا
شیرین زبانی . [ زَ] (حامص مرکب ) بلاغت و فصاحت و خوشی گفتار. (ناظم الاطباء). صفت شیرین زبان . خوش سخنی و شیرین بیانی . خوشی وشیرینی و لطف سخن . (از یادداشت مؤلف ) : جهان را همه فتنه ٔ خویش کرده به نیکوخصالی و شیرین زبانی . فرخی .وگر کمترم من از ایشا...