کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیک
/nik/
معنی
۱. خوب؛ خوش.
۲. (قید) بهخوبی.
۳. (اسم، صفت) شخص نیکوکار.
۴. (قید) [قدیمی] بسیار.
۵. (قید) [قدیمی] کاملاً.
۶. [قدیمی] سودمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خوب، نکو، نیکو، هژیر
۲. خوش، مطبوع
۳. پسندیده، ستوده، مستحسن
۴. زیبا، ظریف
۵. تمام، کامل
۶. بسیار، خیلی، زیاد، سخت ≠ بد، ناپسند
دیکشنری
fortunate, good, well, right
-
جستوجوی دقیق
-
نیک
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik) خوب، نیکو؛ (در حالت قیدی) به خوبی ؛ آدم خوب ، شخص صالح ؛ (در قدیم) مفید ، سودمند؛ شایسته ، کامل ؛ خوبی ، نیکی ؛ خوشی ، سعادت ؛ (در نجوم) دارای اثر فرخنده ، سعد .
-
نیک
لغتنامه دهخدا
نیک . (ص ) خوب . (انجمن آرا) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش . (ناظم الاطباء). مقابل بد. (آنندراج ). هژیر. (فرهنگ فارسی معین ). نیکو. (آنندراج ). جیّد. نغز.حسن . (یادداشت مؤلف ). مطلوب . پسندیده : بنگه از آن گزیده ام این کازه کم عیش نیک و دخل بی ا...
-
نیک
لغتنامه دهخدا
نیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
-
نیک
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوب، نکو، نیکو، هژیر ۲. خوش، مطبوع ۳. پسندیده، ستوده، مستحسن ۴. زیبا، ظریف ۵. تمام، کامل ۶. بسیار، خیلی، زیاد، سخت ≠ بد، ناپسند
-
نیک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - خوب ، خوش . 2 - زیبا. 3 - خیلی ، زیاد.
-
نیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: nēwak] nik ۱. خوب؛ خوش.۲. (قید) بهخوبی.۳. (اسم، صفت) شخص نیکوکار.۴. (قید) [قدیمی] بسیار.۵. (قید) [قدیمی] کاملاً.۶. [قدیمی] سودمند.
-
نیک
دیکشنری فارسی به عربی
جيد
-
واژههای مشابه
-
نیک نیک
لغتنامه دهخدا
نیک نیک . (ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک . مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک . مولوی .تو قیاس از خویش می گیری ولیک دور دور افتاده ای تو نیک نیک .مولوی .
-
نیک نیک کردن
لهجه و گویش بختیاری
nik nik kerdan آهسته گریستن.
-
کالی نیک
لغتنامه دهخدا
کالی نیک . [ کال ْ لی ] (اِخ ) شهری بوده است در مغرب رود فرات . در سال 410 م . بموجب فرمان قیصران روم هونوریوس و تئودوریوس صغیر از جمله بلادی بود که مبادله تجارتی با ایران در آنجا نیز جایز بود:...چنین معین شد که در ناحیه ٔ شرق در جانب دجله شهر نصیبین...
-
نیکآرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik ārā) آراینده نیکی و خوبی ؛ (به مجاز) آراسته به نیکی و خوبی .
-
نیکآفرید
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik āfarid) آفرینندهی نیک ، خوب آفریده شده ؛ (به مجاز) خوب و پسندیده ؛ خوشبخت و سعادتمند .
-
نیکآهنگ
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik āhang) دارای نیت و قصد نیک ، خوش نیت ، نیکو ضمیر .
-
نیکآیین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik āyin) نیک روش ، نیک منش ، نیکو رفتار .