کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیزه کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیزه بازی سواره
دیکشنری فارسی به عربی
مبارزة
-
شمشیر و نیزه
فرهنگ گنجواژه
اسلحه سرد.
-
صدای تصادم نیزه و شمشیر
دیکشنری فارسی به عربی
مشبک
-
جستوجو در متن
-
سنان کش
لغتنامه دهخدا
سنان کش . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سنان کشیده . سنان دراز : دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید. خاقانی . || نیزه که سنان بر آن تعبیه کرده باشند. (آنندراج ) : گویند که بود تیر آرش چون نیزه ٔ عادیان سنان کش . نظامی .سن...
-
ژوپین کش
لغتنامه دهخدا
ژوپین کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) حامل زوبین . نیزه دار. رجوع به زوبین کش شود : بیامد سپردار و ژوپین کشان بجستند از آن تازیانه نشان .فردوسی .
-
علامت کش
لغتنامه دهخدا
علامت کش . [ ع َ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) علم بردار. (آنندراج ). علمدار : علامت کش به گوش نیزه منجوق اندرآویزدبرآید تیره گون ابری که بر گل زعفران بیزد. فرخی .|| حامل علامت . رجوع به علامت شود.
-
غاشیه کش
لغتنامه دهخدا
غاشیه کش . [ ی َ / ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ غاشیه . کشنده ٔ غاشیه . حامل غاشیه : مقرعه زن گشت رعد مقرعه ٔ او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه ٔ او دیم . منوچهری .این غاشیه کش گشته پیش غالب این بسته میانک به پیش بطام . ناصرخسرو.زیر رکابش نگر حلقه...
-
پیکان کش
لغتنامه دهخدا
پیکان کش . [ پ َ / پ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که پیکان کشد. که پیکان از زخم برآرد. که آهن نوک تیر یا نیزه ٔ نشسته بر اندام به در کند. جراحی که برای علاج قصد برآوردن پیکان از بدن مجروح میکند. (آنندراج ) : ز بس خسته ٔ تیر پیکان نشان شده آبله دست پیکان ...
-
میغرنگ
لغتنامه دهخدا
میغرنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ میغ. ابرگون . که همرنگ ابر باشد : دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.خاقانی .
-
نوبه زن
لغتنامه دهخدا
نوبه زن . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ زَ ] (نف مرکب ) نوبت زن . نقاره چی : نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیرنیزه برت تهمتن غاشیه کش گستهَم . خاقانی .مردان علْوی هفت تن درگاه او را نوبه زن خصمان سفلی چار تن پیشش پرستار آمده .خاقانی .
-
پیغونژاد
لغتنامه دهخدا
پیغونژاد. [ پ َ / پ ِ ن ِ ] (ص مرکب ) از نژاد پیغو. ملک و امیر قسمتی از ترکستان : گو گرد کش نیزه اندر نهادبر آن نره دیوان پیغو نژاد. دقیقی .دبیرش مر آن نامه را برگشادبخواندش بر آن شاه پیغو نژاد. دقیقی .اما صحیح کلمه یبغو است . رجوع شود به پیغو و یبغو...
-
گستهم
لغتنامه دهخدا
گستهم . [ گ ُ ت َ هََ / گ ُ ت َ ] (اِخ ) نام پسر گژدهم نیز هست و او یکی از پهلوانان ایران بود. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : چو گودرز و چون طوس و گیو دلیرچو گستهم و شیدوش و بهرام شیر. فردوسی .و هرمز گستهم بندوی را بازداشت . (مجمل التواریخ و القصص...
-
زیان کشیدن
لغتنامه دهخدا
زیان کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خسارت کشیدن و قبول خسارت کردن . (ناظم الاطباء). خسارت دیدن . آسیب دیدن . گزند یافتن . زیان دیدن : خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست چند از زبان نیافته سودی ، زیان کشد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 763).دیوان میغرنگ ...
-
میده نه
لغتنامه دهخدا
میده نه . [ م َ دَ / م ِ دِ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) آن که سفره آرد و گسترد. سفره چی و چاشنی گیر. (ناظم الاطباء). کنایه از سفره چی باشد و آن را در هندوستان چاشنی گیر می گویند. (برهان ). سفره چی که در هندوستان به چاشنی گیر شهرت دارد و صحیح شده و اغلب که می...
-
بارکش
لغتنامه دهخدا
بارکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه بارهای گران بردارد. (آنندراج ). حمل کننده ٔ بار. باربر. باربرنده . انسان یا حیوان و یا ماشین که بار حمل کند. باربردار. حمال . (مهذب الاسماء) (دهار) (دِمزن ). حَمولَه . رَحول : هنرپرور و راد و بخشنده گنج از این تخ...