کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگونسار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگونسار کردن
لغتنامه دهخدا
نگونسار کردن . [ ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) وارونه آویختن . آویزان کردن : بریده سرش را نگونسار کردتنش را به خون غرقه بر دار کرد. فردوسی .فرامرز را زنده بر دار کردتن پیلوارش نگونسار کرد. فردوسی .نگون بخت را زنده بر دار کردسر مرد بی دین نگونسار کرد. فردوسی...
-
جستوجو در متن
-
سرنگون کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن ۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن ۳. واژگون کردن، نگونسار کردن
-
نکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] naks ۱. سرنگون کردن؛ نگونسار کردن؛ برگرداندن و سرازیر کردن چیزی.۲. سر خود را از خواری به زیر افکندن.۳. عود کردن مرض.
-
انکاس
لغتنامه دهخدا
انکاس . [ اِ ] (ع مص ) سرنگون کردن . (آنندراج ). نگونسار کردن . واگردانیدن . (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ). ارکاس . (یادداشت مؤلف ).
-
میزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: mizitan] ‹میختن› [قدیمی] mizidan بول کردن؛ شاشیدن: ◻︎ هر کجا در دل زمین موشیست / سرنگونسار بر فلک میزد (انوری: ۶۰۳).
-
نگون آوردن
لغتنامه دهخدا
نگون آوردن . [ ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) نگونسار کردن . نگون کردن . رجوع به نگون کردن شود : همی راند او را به کوه اندرون همی خواست کآرد سرش را نگون . فردوسی .ببینیم تا جنگ چون آوردچه سازد که دشمن نگون آورد.فردوسی .
-
نگوسار کردن
لغتنامه دهخدا
نگوسار کردن .[ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِنکاس . تنکیس . (از زوزنی ).سرنگون کردن . رجوع به نگونسار کردن شود : نقل است که یک روز به سر چاهی رسید، دلو فروگذاشت ، پرزر برآمد، نگوسار کرد، باز فروگذاشت پرمروارید برآمد، نگوسار کرد. (تذکرةالاولیاء چ نیکلسون ...
-
ارکاس
لغتنامه دهخدا
ارکاس . [ اِ ] (ع مص ) نگوسار کردن . (زوزنی ). نگونسار کردن . سرنگون کردن . || واگردانیدن . (زوزنی ). اِنکاس . بازگردانیدن . به سپسایگی برگردانیدن . قوله تعالی : و اﷲ ارکسهم بماکسبوا (قرآن 88/4)؛ ای ردهم الی کفرهم . || ارکاس جاریه ؛ برآمدن گرفتن پستا...
-
نکس
لغتنامه دهخدا
نکس . [ ن َ ] (ع مص ) سرنگون کردن .(غیاث اللغات ). واژگون ساختن . (فرهنگ فارسی معین ). نگونسار کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نگونسار ا...
-
اکتفاء
لغتنامه دهخدا
اکتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نگون کردن . (از مهذب الاسماء). نگونسار ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء). || برگردانیدن خنور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
ارتکاس
لغتنامه دهخدا
ارتکاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگونسار شدن . || افتادن . (منتهی الارب ). بیفتادن . || انبوهی کردن . (منتهی الارب ). فراهم آمدن . || بازگشتن بچیزی که از آن خلاص یافته باشد. بجای خود گردیدن . || گرداگرد مرکز گشتن . (منتهی الارب ).
-
کبکبة
لغتنامه دهخدا
کبکبة. [ ک َک َ ب َ ] (ع مص ) نگونسار کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 81). واژگون کردن و بر زمین افکندن . (از اقرب الموارد). بروی افکندن . (یادداشت مؤلف ). بر روی درافکندن . قوله تعالی : فکبکبوا فیها . (منتهی الارب ). || کبکبه ٔ مال ؛ جمع کردن آن و ...
-
منابذت
لغتنامه دهخدا
منابذت . [ م ُ ب َ / ب ِ ذَ ] (از ع ، اِمص ) مخالفت و جدایی کردن از کینه و دشمنی . منابذة : بحمداﷲ تعالی کفر و بدعت و شرک ... و معاندت و منابذت ... همیشه نگونسار و مضمحل ... بوده است . (کتاب النقض ص 469). رجوع به منابذة شود.
-
مناقرت
لغتنامه دهخدا
مناقرت . [ م ُ ق َ / ق ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مناقرة. رجوع به مناقرة شود.- مناقرت کردن ؛ ستیزیدن . منقار بر منقار زدن و منازعه کردن : عقاب رایت اقبال او که در اوج معانی با نصر طایر مناقرت می کرد به نوحه ٔ بوم ادبار در حضیض خسار نگونسار شد. (ترجمه ٔ ت...