کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکوص
لغتنامه دهخدا
نکوص . [ ن ُ ] (ع مص ) برگشتن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بازگشتن . (دهار). نَکْص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به نَکْص شود. || نَکْص . منکص . رجوع به نَکْص شود.
-
جستوجو در متن
-
منکص
لغتنامه دهخدا
منکص . [ م َ ک َ ] (ع مص ) نَکص . نکوص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نکص و نکوص شود. || (اِ) جای برگشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نکیص
لغتنامه دهخدا
نکیص . [ ن َ ] (ع مص ) برگشتن . (یادداشت مؤلف ) (از تاج المصادر بیهقی ). رجوع به نکص و نکوص و منکص شود.
-
پس پایگی رفتن
لغتنامه دهخدا
پس پایگی رفتن . [ پ َ ی َ / ی ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پس پا شدن . پس پسکی رفتن . (منتهی الارب ). نکص . نکوص . منکص .
-
پس پا شدن
لغتنامه دهخدا
پس پاشدن . [ پ َ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پس پایکی رفتن . بقهقرا رفتن . پس پسکی رفتن . پس رفتن . نکص . نکوص . منکص : اَحجم عَنه ؛ پس پا شد از بیم . (منتهی الارب ).
-
پس پسکی
لغتنامه دهخدا
پس پسکی . [ پ َ پ َ س َ ] (حامص مرکب ) قهقرا. عقب .- پس پسکی رفتن ؛ پس پایگی رفتن . پس پا شدن . سپسایگی رفتن . (منتهی الارب در لغت نکص ). نکص . نکوص . مَنکص .
-
نکص
لغتنامه دهخدا
نکص . [ ن َ ] (ع مص ) سپسایگی رفتن و بددل شدن و بازایستادن از کاری . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کأکاءة و جبن و ضعف نشان دادن و احجام و انقداع در کاری . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نکوص . منکص . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || برگشتن از کا...
-
نکول
لغتنامه دهخدا
نکول . [ ن ُ ] (ع مص ) بازایستادن از سوگند. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نکوص . (متن اللغة). امتناع کردن از سوگند. (ناظم الاطباء). || خودداری کردن از پاسخ دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || بازایستاد...
-
نکل
لغتنامه دهخدا
نکل . [ ن َ ک َ ] (ع ص ) مرد توانا و دلیر و زیرک آزموده کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || آن که بر همتا و هم نبرد خود غالب شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نِکْل . (منتهی الارب ) (تاج...
-
برگشتن
لغتنامه دهخدا
برگشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردیدن . رجعت کردن . (ناظم الاطباء). مقابل رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . واگشتن . مراجعت کردن . عودت کردن . عود کردن . بازآمدن . بازپس آمدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع . عودت . احریراف . اًزدهاف . اًصماء. اص...