کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکب
لغتنامه دهخدا
نکب . [ ن َ ] (ع اِ) رنج . سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). نکبة. (متن اللغة). ج ، نکوب . || (مص ) ریختن آنچه در خنور باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نگونسار کردن تیردان . (تاج المصادر بیهقی ). نگ...
-
نکب
لغتنامه دهخدا
نکب . [ ن َ ک َ ] (ع اِمص ) میل و کجی در چیزی . (از تاج العروس ). کجی در هر چیزی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || لنگی شتر، یا نوعی از بیماری ستور که در منکب پدید آید و بدان لنگی کند، یا آن به خصوص در کتف باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ال...
-
نکب
لغتنامه دهخدا
نکب . [ ن َ ک ِ ] (ع ص )پای کفته ٔ خون آلودشده به سنگریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه پای وی از برخورد سنگ کفته و خون آلود شده باشد. منکوب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نکب
لغتنامه دهخدا
نکب . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَکْباء. رجوع به نَکْباء شود.
-
نکب
لغتنامه دهخدا
نکب .[ ن ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ نُکْبة. رجوع به نُکْبة شود.
-
جستوجو در متن
-
تنکیب
لغتنامه دهخدا
تنکیب . [ ت َ ] (ع مص )به یک سو شدن . (زوزنی ). برگشتن و یکسو شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یکسو گردانیدن ، لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دور گردانیدن چیزی .(از اقرب الموارد). || ب...
-
نکوب
لغتنامه دهخدا
نکوب . [ ن ُ ] (ع مص ) از راه بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). || برگردیدن از چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عدول کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). روی گرداندن و اعراض کردن از چیزی . (از متن الل...
-
انکب
لغتنامه دهخدا
انکب . [ اَ ک َ ] (ع ص ) مرد بی کمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مردی که کمان همراه ندارد. (از اقرب الموارد). || مرد ستمگار وجفاکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متطاول ِ جائر.(از اقرب الموارد). || شتر نکب رسیده ٔ لنگان . (منتهی ...
-
نکبة
لغتنامه دهخدا
نکبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) انبار گندم کیل و وزن ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقداری طعام غیرمعین و وزن ناشده . (از المنجد). صبرة من الطعام . (اقرب الموارد). ج ، نُکَب .
-
نکباء
لغتنامه دهخدا
نکباء. [ ن َ ] (ع اِ) باد کژ. (از زمخشری ) (دهار). بادی که از مَهَب ّ خود برگردد و میان دو باد وزد، یا میان صبا و شمال . ج ، نُکْب . (از منتهی الارب ). یا نکباء چهار باد است : ازیب و آن نکباء صبا و جنوب است ، صابیة - که آن را نکیباء هم گویند - نکباء ...
-
منکوب
لغتنامه دهخدا
منکوب . [ م َ ] (ع ص ) آزرم رسیده . (زمخشری ). رنج رسیده . یقال : نکب فهو منکوب . (منتهی الارب ). خراب و بدحال و سختی رسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رنج دیده . سختی کشیده و توسری خورده و خوار و ذلیل شده و مغلوب و مخذول گشته . (ناظم الاطباء). مخذول ....
-
لنگی
لغتنامه دهخدا
لنگی . [ ل َ ] (حامص ) صفت لنگ . حالت و چگونگی لَنگ . شلی . عرج . عتب . کساحة. (منتهی الارب ) : رهواری سفینه چه بینی که گاه غرق بهر صلاح لنگی لنگرنکوتر است . خاقانی .سَخی ً، نَکَب ؛ لنگی شتر. خزعه ؛ لنگی در یکی ازدو پا. زمال ؛ لنگی شتر. کتف ؛ لنگی ست...