کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُقَّط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نُقَّط
لهجه و گویش بختیاری
noqqat نقطه.
-
واژههای مشابه
-
نقط
لغتنامه دهخدا
نقط. [ ن َ ] (ع مص ) نقط زدن . (تاج المصادر بیهقی ). نقط برزدن . (زوزنی ). خجک زدن حرف را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نقطه گذاشتن حرف را. (از ناظم الاطباء). نقطه گذاری کردن .
-
نقط
لغتنامه دهخدا
نقط. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ نقطه . رجوع به نقطه شود : برگرد رخش بر نقطی چند ز بسدو اندر دم او سبز جلیلی ز زمرد. منوچهری .تا حرف بی نقط بود و حرف بانقطتا خط مستوی بود و خط منحنی . منوچهری .چو جامه ٔ نگارگر شود هوانقط زر شود بر او نقای او. منوچهری . ||...
-
نقط
فرهنگ فارسی معین
(نُ قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نقطه .
-
نقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نقطه] [قدیمی] noqat = نقطه: ◻︎ بلاغت نگه داشتندیّ و خط / کسی کاو بُدی چیرهتر یک نقط (فردوسی: ۶/۲۱۵).
-
واژههای همآوا
-
نغت
لغتنامه دهخدا
نغت . [ ن َ ] (ع مص ) موی کشیدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). موی برکندن . (ناظم الاطباء).
-
نغط
لغتنامه دهخدا
نغط. [ ن ُ غ ُ ] (ع ص ، اِ) مردم درازبالا . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد درازقامت . (از متن اللغة). واحد آن ناغط. (از اقرب الموارد). رجوع به ناغط شود.
-
نقط
لغتنامه دهخدا
نقط. [ ن َ ] (ع مص ) نقط زدن . (تاج المصادر بیهقی ). نقط برزدن . (زوزنی ). خجک زدن حرف را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نقطه گذاشتن حرف را. (از ناظم الاطباء). نقطه گذاری کردن .
-
نقط
لغتنامه دهخدا
نقط. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ نقطه . رجوع به نقطه شود : برگرد رخش بر نقطی چند ز بسدو اندر دم او سبز جلیلی ز زمرد. منوچهری .تا حرف بی نقط بود و حرف بانقطتا خط مستوی بود و خط منحنی . منوچهری .چو جامه ٔ نگارگر شود هوانقط زر شود بر او نقای او. منوچهری . ||...
-
نقت
لغتنامه دهخدا
نقت . [ ن َ ] (ع مص ) مغز بیرون آوردن از استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغز از استخوان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مغز استخوان را بیرون آوردن . (از اقرب الموارد). لغتی است در نقو. (از منتهی الارب ).
-
نقط
فرهنگ فارسی معین
(نُ قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نقطه .
-
نقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نقطه] [قدیمی] noqat = نقطه: ◻︎ بلاغت نگه داشتندیّ و خط / کسی کاو بُدی چیرهتر یک نقط (فردوسی: ۶/۲۱۵).