کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَقَضَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نَقَضَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
وا تابيد - باز کرد (نقض که مقابل واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن ، پس نقض چيزي که ابرام شده مانند حل و گشودن چيزي است که گره خورده است ، و کلمه نکث نيز به معناي نقض است ،و هر چيزي که بعد از تابيده...
-
واژههای همآوا
-
نقضة
لغتنامه دهخدا
نقضة. [ ن ِ ض َ ] (ع ص ) شترماده ٔ لاغرشده از بسیاری سفر. (آنندراج ). تأنیث نِقْض است . (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به نِقْض شود.
-
جستوجو در متن
-
غَزْلَهَا
فرهنگ واژگان قرآن
پشمهاي تابيده اش - رشته اش ( در عبارت "وَلَا تَکُونُواْ کَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا " منظور زني بوده احمق از دودمان قريش که با کنيزانش مينشسته و تا نصف روز نخ ميرشته ، و آنگاه به ايشان دستور ميداده که آن رشتهها را پنبه کنند ، و اين کار هميشگي او بود...
-
اربی
لغتنامه دهخدا
اربی . [ اَ با ] (ع ن تف ) زیادتر. زیاده . افزون : و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون ایمانکم دَخلاً بینکم ان تکون امةٌ هی اربی من امة انما یبلوکم اﷲ به و لیبینن لکم یوم القیمة ماکنتم فیه تختلفون . (قرآن 92/16)؛ و نباشید مانند آنکه...
-
ام ریطة
لغتنامه دهخدا
ام ریطة. [ اُم ْ م ِ رَ طَ ] (اِخ ) بنت کعب بن سعد یا سعید از بنی تیم بن مرة ملقب به جعراء یا خضراء یا خرقا. از زنانی است که در عرب به حماقت و گولی ضرب المثل شده است . گویند از صبح تا شام به کنیزکانش امر رشتن می داد و آنگاه می فرمود که باز کنند و باز...
-
أَنکَاثاً
فرهنگ واژگان قرآن
از هم باز شده ها (کلمه نکث به معناي نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معناي افساد چيزي است که محکم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن و هر چيزي که بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث ميگويند ، چه طناب باشد و چه رشته ...
-
اخرق
لغتنامه دهخدا
اخرق . [ اَرَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خرق . گول تر. نادان تر.- امثال : اخرق من حمامة ؛ وذلک انها تبیض بیضها علی الاعواد الثلاثة فربما وقع بیضها فتکسر.اخرق من ناکثة غزلها و یقال من ناقضة غزلها ؛ و هی امراءة کانت من قریش یقال لها ام ّریطة بنت کعب بن...